اشما ینجا هستید:فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزاحسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»»  تعلیم چهارم: دین باید مطابق علم و عقل باشد: بخوانیم و بیاندیشیم صص 308-288

برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.

برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.




ص 288

بهاءالله:

«تناقض را در ساحت اقدس مظاهر الهیه

راه نبوده و نخواهد بود.»[1]





ص 289

1. آیا تعلیم «دین باید مطابق علم و عقل باشد» جدید است؟

عبدالبهاء: تعلیم «دین باید مطابق علم و عقل باشد» جدید است.[2]

عبدالبهاء: حضرت علی فرموده دین باید با علم و عقل مطابق باشد.[3]

 

2. اگر دین با عقل مطابق نبود، مشکل از دین است یا عقل؟

عبدالبهاء: اگر دین با علم و عقل مطابق نبود، [آن دین مشکل دارد و] وهم است.[4]

بهاءالله و عبدالبهاء: اگر دین با علـم و عقل مطابق نبود، اشکال از عقل است.[5]




ص 290

3. علم خوب است یا بد

عبدالبهاء: فرق انسان با حیوان در علم و عقل است.[6]«اعظم منقبت عالم انسانی علم است زیرا کشف حقائق اشیاء است.»[7]

علی محمد باب: حق خواندن و آموزش هیچ کتـابی به جـز کتـب بابـی ندارید.[8] تمام غیربابی را بسوزانید.[9]

 

4. بابیت جهل است یا دین؟ ممنوعیت کتب و آموزش:

عبدالبهاء: «اگر دین ضدّ علم باشد، آن جهل است.»[10]

علی محمد باب: آموزش ندهید جز کتب مرا،[11] استدلال نکنید جز با سخنان من،[12] مالک نشوید جز کتب مرا.[13]




ص 291

5. بابیت جهل است یا دین؟ نابودی همه کس و همه چیز غیر بابی:

عبدالبهاء: «اگر دین ضدّ علم باشد، آن جهل است.»[14]

علی محمد باب: هر کس و هر چیز غیر بابی را نابود کنید.[15]




ص 292

6. بابیت جهل است یا دین؟ ممنوعیت دارو:

عبدالبهاء: «اگر دین ضدّ علم باشد، آن جهل است.»[16]

علی محمد باب: دارو را خرید و فروش و مصرف نکنید.[17] ننوشیدن شیر الاغ شما را پرهیزکار می‌کند.[18]

 

7. بابیت جهل است یا دین؟ مسافرت رفتن:

عبدالبهاء: «اگر دین ضدّ علم باشد، آن جهل است.»[19]

علی محمد باب:«مسافرت نروید جز برای خدا در حالی‌که شما می‌روید به سمت «من یظهره الله» یا کسی که به او ایمان آورده است. و به شما دستور داده می‌شود که برگ درختان را برگیرید و بخورید (!) و با پاهای‌تان بالای زمین راه بروید.»[20]




ص 293

8. بابیت جهل است یا دین؟ چند حکم متفرقه:

عبدالبهاء: «اگر دین ضدّ علم باشد، آن جهل است.»[21]

علی محمد باب: کتبتان را هر 202 سال یک بار با انداختن در آب یا دادن به کسی دیگر تجدید کنید.[22]«اگر به خدا و آیاتش ایمان دارید سوار گاو نشوید و بر آن چیزی قرار ندهید.»[23]«عناصر چهارگانه (زمین، هوا، آب و آتش) را خرید و فروش نکنید.»[24]

 

9. آیا قرآن می‌گوید همه چیز زنده است؟

خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَی‏ءٍ حَی»[26] یعنی: «و از آب قرار دادیم هر چیزِ زنده را».

عبدالبهاء: همه چیز روح و حیات دارد و خداوند در قرآن می‌گوید همه چیز زنده است (کل شیء حی).[25]




ص 294

 

10. جایگاه دانشمندان و عقلا در نزد بهاییان

اسلمنت (مبلغ بهایی): دین به دانشمندان، بسیار مدیون است.[27]

بهاء الله: دانشمندی که بهاییت را نپذیرد، نـادان‌ترین مردم است.[28] کسی که بهاییت را نپذیرد عقل ندارد.[29] علمای اسلام خرهایی با عمامه بزرگ هستند.[30]

 

11. آیا به باب وحی میشده؟

شوقی: باب در هر دو شبانه روز به اندازه ی کل قرآن آیه نازل می کرد.[31]

باب با تحریف، تقطیع، و دوختن آیات قرآن به هم، عباراتی اکثرا نامفهوم درست کرده و آنان را به عنوان نزولات جدید و الهی به مریدانش میداده است.[32]




ص 295

12. آیا بهاءالله علم الهی داشته؟

بهاءالله: من کتب مردم را نخوانده‌ام و هر گاه می‌خواهم از کتابی نقل قول کنم در برابرم ظاهر می‌شود.[33]

بهاءالله: از کودکی کتاب می‌خوانده‌ام.[34] یک بار در به در دنبال کتابی می‌گشتم تا آن را بخوانم.[35]




ص 296

 

13. عبدالبهاء و مدرسه رفتن باب

عبدالبهاء: «در میان طایفه شیعیان عموماً مسلّم است که حضرت ابداً در هیچ مدرسه ای تحصیل نفرموده‌اند و نزد کسی اکتساب علوم نکرده‌اند و جمیع اهل شیراز گواهی می‌دهند.»[36]

چهار دروغ در یک جمله.[37]

 

14. آیا عقلانی است به کسی دستوری دهیم که در گذشته کاری را انجام ندهد؟

باب در سن 25 سالگی خطاب به معلم 5 سالگیش: «ای محمد، ای معلمم. تا قبل از اینکه پنج سال من تمام نشده مرا حتی برای یک لحظه کتک نزن زیرا قلب من نازک نازک است. بعد از آن مرا بزن اما نه بیش از تحملم. و هرگاه خواستی بزنی بیش از 5 بار نزن و بر گوشتم نزن مگر اینکه حایلی روی آن قرار دهی. اگر از این [دستورات] تجاوز کنی همسرت به مدت 19 روز بر تو حرام می شود. اگر فراموش کردی و اگر همسری نداشتی باید به خاطر ضربه هایی که زده ای 19 مثقال طلا انفاق کنی، اگر می خواهی که مومن باشی.»[38]




ص 297

 

15. بهاءالله با علما حشر و نشر داشته یا نداشته؟

عبدالبهاء: پدرم با علما حشر و نشر نداشته.[39]

عبدالبهاء: پدرم با علما حشر و نشر داشته.[40]

 

16. آیا جوانی بهاءالله به شادابی گذشته است؟

عبدالبهاء: «در نزد جمیع اهالی ایران مسلّم که در مدرسه ای علمی نیاموختند و با علما و فضلا معاشرت ننمودند در بدایت زندگانی در کمال خوشی و شادمانی ایامی بسر بردند و مؤانس و مجالسشان از بزرگان ایران بودند نه از اهل معارف.» [41]

بهاءالله: «اینمظلوم در طفولیت در کتابیکه نسبتش بمرحوم مغفور ملا باقر مجلسی بوده غزوه اهل قریظه را مشاهده نمود و از آن حین مهموم و محزون بود بشأنیکه قلم از ذکرش عاجز اگر چه آنچه واقع شده امراللّه بوده و مقصود جز قطع دابر ظالمین نبوده.»[42]




ص 299-298

 

17. آیا نقل قول از کتب دیگران نشان نداشتن علم الهی است؟

بهاءالله: «دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل است بر علوم کسبی نه بر موهبت الهی و لکن اینقدر هم که ذکر شد بواسطهء عادت ناس است و تأسّی باصحاب.» [43]

درباره‌ی سوالات زیر تامل کنید:

  • چرا بهاءالله و عبدالبهاء صدها بیت شعر در نوشته هایشان ذکر می کنند بدون اینکه نامی از شاعر اصلی ببرند یا اینکه اشاره کنند که این اشعار از دیگری هستند؟[44]
  • چرا بهاءالله در لوحی که مدعی است از جانب خدا نازل شده کلمه-به-کلمه[45] عباراتی اشتباه از تاریخدانان مسلمان درباره ی فلاسفه ذکر می کند؟[46]
  • چرا بهاءالله و عبدالبهاء در سخنانشان مکررا به صحبت های علما، و حکما، و فلاسفه و ... استناد می کنند؟
  • چرا بهاءالله، بنا به اعتراف خودش، برای کسب دانش به کتب مراجعه می کرده است؟

 

18. مرده را کی و کجا دفن کنیم؟

بهاءالله: حرام است که مرده را در فاصله‌ای بیش از 1 ساعت از محل مردنش دفن کنید.[47]

بیاندیشیم: برای دفن علی محمد باب این فاصله‌ی یک ساعته به دستور بهاءالله و عبدالبهاء تبدیل به 50 سال و هزاران کیلومتر می‌شود![48]




ص 300

 

19. آیا بهاءالله قصد نسخ کتاب بیان را دارد؟

بهاءالله: بیان فارسی مخصوص روزگار ما است.[49]نه تنها قصد نسخ کتاب بیان را ندارم بلکه آن را تثبیت کرده و احکامش را آشکار می‌کنم.[50] خداوند لعنت کند کسی را که تهمت نسخ بیان را به من می زند [51] و دهنش را بشکند.[52] به آن رجوع کنید که هر حرفش برای اهل زمین کافی است [53] و یک حرف از آن نزد من محبوب‌تر از آسمان‌ها و زمین است.[54]

بهاءالله: کتاب بیان منسوخ است![55]




ص 301-307

 

20. بهاءالله و عبدالبهاء در لباس دانشمندان

فیزیک هسته‌ای:

بهاءالله: مس بعد از هفتاد سال در معدن خود تبدیل به طلا می شود![56]

 

فیزیک نور:

عبدالبهاء: هم آئینه محدب و هم مقعر نور را در یک نقطه‌ی حقیقی که گرما ایجاد می کند متمرکز می‌کنند.[57]

 

زیست شناسی:

عبدالبهاء: برخی موجودات به صورت خلق الساعه و خود به خودی به وجود می‌آیند.[58]

عبدالبهاء: هیچ تفاوتی میان حیوانات و گیاهان نر و ماده وجود ندارد.[59]

عبدالبهاء: مرگ بعد از تجزیه شدن بدن رخ می‌دهد.[60]

 

شیمی:

عبدالبهاء: گیاهان به وسیله‌ی عنصری آب مانند که به آن کربن و هیدروژن می‌گویند زنده هستند و این ماده از دهان حیوانات خارج می‌شود.[61]

 

اختر شناسی:

بهاءالله: تمام ستارهها سیاره دارند و بر تمام این سیارات، بی شمار موجود وجود دارد.[62]

عبدالبهاء: بر روی تمام ستاره‌ها موجودات ذی روح و متحرک زندگی می‌کنند.[63]

 

اومانیسم:

بهاءالله و عبدالبهاء: هر چه مظلوم‌تر باشید محبوب‌تر است و خدا مظلوم بودن را دوست دارد![64] به ظالمان اعتراض نکنید![65] تحت هیچ شرایطی با سلاح از خود دفاع نکنید![66]

 

حقوق بشر:

بهاءالله: قتل عام و نابودیِ دار و ندارِ مردم به خاطر عدم پذیرش دین شما بسیار محبوب است.[67]

 

روانشناسی:

عبدالبهاء: زندان، تبعید، و مجازات اخلاق و احوال را دگرگون می‌کند و اجتماع نباید این کار را انجام دهد بلکه باید تربیت کند[68]... اما ما بهاییان تبعید، زندان، و مجازات می‌کنیم.[69]

 

تاریخ:

بهاءالله: «ابید قلیس[70] فیلسوف معروف همعصر با حضرت داوود بوده و فیثاغورث همعصر با حضرت سلیمان و از معدن نبوت حکمت فراگرفته است.»[71] این در حالی است که فاصله‌ی بین هر کدام از این افراد حدود 500 سال بوده!

 

ادبیات:

بهاءالله مرتکب اشتباهات متعدد ادبی و زبانی در کتاب ایقان شده است.[72]

 

دندانپزشکی:

عبدالبهاء: دندان‌های نیش انسان برای شکستن پوسته‌های سخت مانند بادام طراحی شده‌اند! [73] در صورتی که به هیچ وجه مناسب این کار نیستند.

 

جغرافیا:

عبدالبهاء: کلمبوس آمریکا را در حالی کشف کرد که سر جای خودش در اسپانیا نشسته بود! آن هم با استفاده از عقلش.[74] در صورتی که کلمبوس آمریکا را به صورت کاملا تصادفی و بدون اندیشه‌ی قبلی کشف کرد.

 

چشم پزشکی:

عبدالبهاء: علت سیاهی تخم چشم برای جذب کردن نور به خود است.[75] در صورتی که تخم چشم (یا همان مردمک) اصلا رنگ ندارد که سیاه دیده شود یا سفید. بلکه مردمک، روزنه ای در عنبیه‌ی چشم است که نور از راه آن وارد چشم می‌شود. نوری که از راه مردمک وارد چشم می‌شود درون چشم پخش شده و به علت کوچک بودن روزنه‌ی مردمک تنها مقدار بسیار ناچیزی از آن به بیرون منتقل می‌گردد و به همین علت سیاه دیده می‌شود.

 

علوم دینی:

عبدالبهاء: قرآن می‌گوید همه چیز زنده است،[76] در صورتی که قرآن می‌گوید از آب قرار دادیم همه چیز زنده را.

بهاءالله و عبدالبهاء ده‌ها آیه از قرآن را تحریف کرده و یا اشتباه نوشته‌اند.[77]

بهاءالله: من خدا هستم[78] و خالق خدایان متعدد.[79] خداوند بر فراز شاخه‌ها آواز می‌خواند.[80] خداوند به خودش کتاب نازل می‌کند.[81] من خدایی هستم که امشب زاییده شده‌ام، همان خدایی که نه می‌زاید و نه زاییده شده است.[82]

عبدالبهاء: هیچ ایرادی ندارد که انسان ادعای خدایی کند. قدوس و طاهره و بسیاری از بهاییان بارها ادعای خدایی کرده اند![83]

بهاءالله دست به جعل احادیث متعدد برای اثبات حقانیت علی محمد باب زده است.[84]

 

مادیگرایی:

عبدالبهاء: مادیگرایان عقیده دارند جمیع کائنات روح دارند و زنده هستند![85]




ص 308

0 top

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری از زوایای سه گانه

 

1-آیا «تطابق دین با علم و عقل» تعلیم جدیدی است؟

صدها سال پیش از بهاءالله، اسلام به وضوح به رابطه‌ی ‌عقل، علم و ایمان تذکر داده و پیامبران را بیدار کنندگان عقل مردم تعریف نموده است. موضوع ارتباط دین و عقل آن‌چنان بدیهی بوده که جمله‌ی «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع ...»، در میان علما مشهور است.

 

2-آیا بزرگان بهایی، به این تعلیم، عامل بوده‌اند؟

خود بهاءالله، اساسا عقل و علم را تا وقتی انسان بهایی نشود اصلا قبول ندارد و فقط بهاییان را دارای عقل و علم می‌داند. گذشته از این ، در آثار باب، بهاءالله و عبدالبهاء نکات کاملا غلط علمی وجود دارد که یا باید قید این تعلیم را بزنند یا به کل ادعای دین بودن بهاییت را!

 

3-آیا این تعلیم، عقلانی و منطقی است؟

اگر مقصود از علم، تکنولوژی و منظور از عقل، عقل بشری است که جای هیچ شکی نمی‌ماند این تعلیم عقلانی نیست؛ چرا که عقل بشری ناقص است و جهان علم نیز مدام در حال تغییر و ابطال فرضیه‌های علمی پیشین است. اگر هم مقصود از علم و عقل همان علم و عقل الهی است که در اسلام به نور تعبیر گردیده؛ پس سخن جدیدی مطرح نشده است.

0 bottom



-[1] بهاءالله، بدیع، ص 126.

-[2] «نداءالله چنان بلند شد که ... عقول متحیر که این چه ندایی است که بلند است؟ این چه کوکبی است که طالع است؟ یکی حیران بود، یکی تحقیق می‌نمود، یکی بیان برهان می‌کرد. جمیع می‌گفتند: تعالیم حضرت بهاءالله فی الحقیقه مثل ندارد، روح این عصر است و نور این قرن ... دین باید مطابق با عقل سلیم و علم صحیح باشد، این در کدام کتاب است»: عبدالبهاء، خطابات، ج 3، ص 78.

-[3] «حضرت علی داماد حضرت محمد فرموده‌اند هر مسأله‌ای با علم موافق است، باید با دین نیز موافق باشد؛ آن‌چه را ‏عقل ادراك نماید، دین آن را قبول كند. دین و علم توأم‌اند؛ هر دینی مخالف با علم باشد، صحیح نیست»: اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 221؛ کاب، آرامش برای جهان پر آشوب، ص 156؛ و اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 88 (به نقل از عبدالبهاء). مدرک اسلامی این روایت از جانب عبدالبهاء، ذکر نشده است. هدف ما از بیان این جمله، صرفا تذکر بر اقرار جناب عبدالبهاء بر بدیع نبودن تعلیم است.

-[4] «اگر مسائل دینیه مخالف عقل و علم باشد، وهم است»: عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 147.

-[5] «هر چیزی را بمیزان علم و عقل باید موازنه کرد زیرا دین و عقل یکیست ابداً از هم جدا نمیشود لکن شاید عقل ضعیف ادراک نتواند آنوقت قصور از دین نیست از نقصان عقل است»: اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 93 (به نقل از عبدالبهاء)؛ و «هرجابین علم و دین اختلاف ظاهر شود علّت آن خطای ماست»: اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص221.

-[6] «امتیاز انسان از حیوان بعقل و علم است پس اگر عقاید دینیه منافی علم و عقل باشد البتّه جهل است»: اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص92 (به نقل از عبدالبهاء).

-[7] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 81.

[8]- «الباب العشر من الواحد الرابع لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان، الا انا انشاء لله (الّا اذا انشی فیه) مما یتعلق بعلم الکلام و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیر هما، لم یوذن لاحد من المومنین» یعنی: «تدریس کتابی به جز کتاب بیان جایز نیست. مگر هنگامی که در آنها از آنچه به علم کلام مربوط است، نوشته شده باشد و همانا آنچه از منطق و اصول و علوم دیگر اختراع شده، برای اهل ایمان جایز نیست»: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 4، باب 10.

-[9] «الباب السادس من الواحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ماانشئت او تنشیفی ذلک الامر» یعنی: «حکم نابودی تمامی کتب به جز آنهایی که درباره‌ی بابیت نوشته شده یا نگاشته خواهد شد»: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 6، باب 6؛ و «در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق كتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق بود»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 266.

-[10] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 92 (به نقل از عبدالبهاء).

[11]- «الباب العشر من الواحد الرابع لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان، الا انا انشاء لله (الّا اذا انشی فیه) مما یتعلق بعلم الکلام و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیر هما، لم یوذن لاحد من المومنین» یعنی: «تدریس کتابی به جز کتاب بیان جایز نیست. مگر هنگامی که در آنها از آنچه به علم کلام مربوط است، نوشته شده باشد و همانا آنچه از منطق و اصول و علوم دیگر اختراع شده، برای اهل ایمان جایز نیست»: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 4، باب 10.

[12]- «لا تستدلن الا بالآیات فان من لم یستدل بها فلا علم له فلا تذکرن معجزه دونها»: یعنی: «استدلال نکنید جز با استفاده از آیات [کتاب بیان] و هر کس بوسیله این ها استدلال نکند فاقد هر گونه علمی است و نباید از هیچ معجزه ای به جز (این آیات) سخن گفت»:علی محمد باب، بیان عربی، واحد6، باب 8.

-[13] «الباب السادس من الواحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ماانشئت او تنشیفی ذلک الامر»: یعنی: باب ششم از واحد ششم که دربارهی حکم نابودی تمامی کتب به جز آنهایی که درباره‌ی بابیت نوشته شده یا نگاشته خواهد شد است: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 6 ، باب 6 .

-[14] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 92 (به نقل از عبدالبهاء).

[15]- «در یوم ظهور حضرت اعلی (یعنی باب) منطوق بیان (دستور دین باب) ضرب اعناق (گردن زدن) و حرق كتب (سوزاندن کتب) و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق. بود»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 266؛ «معرضین و منکرین به چهار کلمه متمسّک اوّل کلمه فضرب الرّقاب (گردن زدن) و ثانی حرق کتب (سوزاندن کتب) و ثالث اجتناب از ملل اخری و رابع فنای احزاب حال از فضل و اقتدار کلمه الهی این چهار سدّ عظیم از میان بر داشته شد و این چهار امر مبین از لوح محو گشت و صفات سبُعی را به صفات روحانی تبدیل نمود»: بهاءالله، مجموعه‏ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص 52؛ «الباب السادس من الواحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ماانشئت او تنشیفی ذلک الامر»: یعنی: «باب ششم از واحد ششم که دربارهی حکم نابودی تمامی کتب به جز آنهایی که درباره‌ی بابیت نوشته شده یا نگاشته خواهد شد است»: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 6 ، باب 6 ؛ «الباب الخامس من الواحد الخامس فی بیان حکم اخذ اموال الذین لایدینون بالبیان و حکم رده ان دخلوا فی الدین الا فی البلاد التی لا یمکن الاخذ» یعنی: « باب پنجم از واحد پنجم که در باره ی بیان حکم گرفتن اموال کسانی است که به باب ایمان نیاورده اند و اگر ایمان آوردند دوباره به ایشان بازگردانید مگر در سرزمین‌هایی که امکان توقیف اموال وجـود نداشته باشد (به علت عدم تسلط به آن ها)»: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 5، باب 5؛ «ان الله قد فرض علی کل ملک یبعث فی دین البیان ان لا یجعل احد علی ارضه ممن لم یدن بذلک الدین و کذلک فرض علی الناس کلهم اجمعون»: یعنی: «به درستی که خداوند واجب کرده بر هر پادشاهی که در (سایه) دین بیان به حکومت می رسد، کسی را در سرزمینش باقی نگذارد که ایمان به دین بیان ندارد (و اطاعت از این دستور) بر تمام مردم نیز واجب است»:علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 7، باب 16. «من یطلع علی البیان بملک فانه مظهر قهر الله لن تذر فوق الارض اذا استطاع احدا غیر البابیین»: یعنی: «هر کس با آگاهی بر دین بیان (یعنی در حالی که مومن به دین بیان است) صاحب حکومت شود، پس او مظهر خشم خداست. پس اگر می تواند نباید بر روی زمین کسی را به جز بابیان (زنده) بگذارد»: علی محمد باب، لوح هیکل الدین، واحد 4، باب البهاء؛ و «ادخلوا کل ما علی الارض فی البیان و لا تقبلوا من احد ملأ الارض جوهرا ان ینفق ان لا یدخل فی البیان» یعنی: «تمام افراد روی زمین را وادار کنید که دین بیان (یعنی بابیت) را بپذیرند و از احدی-حتی اگر به اندازه ی کل زمین جواهرات پرداخت کند-نپذیرید که بابی نشود»:علی محمد باب، لوح هیکل الدین، واحد 5، باب اللآد.

-[16] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 92. (به نقل از عبدالبهاء)

[17]- «انتم الدواء ثم المسکرات و فوقها لا تملکون و لا تبیعون و لا تشترون و لا تستعملون»: یعنی: شما دوا و مسکرات و بالاتر از آن ها را نباید داشته باشید، خرید و فروش و یا مصرف کنید:علی محمد باب، بیان عربی، واحد 9، باب 8.

[18]- «لا تشربن لبن الحمیر و لا تحملن علیه و لا حیوان غیره الا علی دون طاقته ما قد کتب الله علیکم لعلکم تتقون» یعنی: «شیر الاغ ننوشید و بر آن و دیگر حیوانات بیش از تحملشان بار نگذارید. خداوند این را بر شما واجب کرده شاید که پرهیزکار شوید»:علی محمد باب، بیان عربی، واحد 10، باب 15.

-[19] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 92 (به نقل از عبدالبهاء).

[20]- «لا تسافرن الا لله و انتم الی من یظهره الله و من یومن به لتسافرون و انتم یامرکم ورق الاشجار تاخذون و تاکلون و بارجلکم فوق الارض تمشون»:علی محمد باب، لوح هیکل الدین، واحد 6، باب البدی.

-[21] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 92 (به نقل از عبدالبهاء).

[22]- «در هر ظهور خداوند دوست میدارد که کل شیء جدید شود از این جهت امر فرموده که در هر دویست و دو سال یک دفعه هر نفسی ما یملک خود را از کتب مجدد کند باینکه در ماء عذب (آب گوارا) بریزد یا بنفسی عطا کند»: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 7، باب 1.

[23]- «لا ترکبن البقر و لا تحملن علیه من شیء ان انتم بالله و آیاته مومنون»: علی محمد باب، بیان عربی، واحد 10، باب 15.

[24]- «لا تبیعون عناصر الرباع و لا تشترون.»: علی محمد باب، بیان عربی، واحد 9، باب 11.

-[25] «مسلم است که جماد روح دارد حیات دارد ولی باقتضای عالم جماد چنانکه در نزد طبیعیون نیز این سر مجهول مشهود شده که جمیع کائنات حیات دارند چنانچه در قرآن می فرماید: کل شیء حی»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 476.

[26]- قرآن کریم، سورهی، انبیاء، آیهی 30.

-[27] «عالم دیانت به ارباب علوم و فنون سپاس بسیاری مدیون است»: اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 226.

-[28]«اگر نفسی الیوم بجمیع علوم ارض احاطه نماید و در کلمه بلی توقّف کند لدی الحقّ مذکور نه و از اجهل ناس محسوب (به بیان ساده‌تر: اگر امروزه کسی به همه‌ی علوم زمین اشراف داشته باشد، اما بهاییت را نپذیرد، نزد خدا جاهل‌ترین مردمان خواهد بود)»: بهاءالله، اقتـدارات و چنـد لوح دیگر، ص 111؛ و «الیوم اطلاق اسم عالم بر احدی نخواهد شد مگر آن نفوسی که بقمیص ایمان امر بدیع مزین شده اند»: بهاءالله، بدیع، صص 138-139.

[29]- «میزان کلّیه اینمقام است که ذکر شد هر نفسی بآن فائز شد یعنی مشرق ظهور را شناخت و ادراک نمود او در کتاب الهی از عقلا مذکور و مسطور و من دون آن جاهل اگر چه بزعم خود خود را دارای عقول عالم شمرد» : اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 7، ص 160؛ و «آنچه از قلم قدم در این ظهور اعظم در اجتماع و اتّحاد و اخلاق و آداب و اشتغال بما ینتفع به النّاس جاری شده احدی انکار ننموده و نمینماید مگر آنکه بالمرّه از عقل محروم باشد»: بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص 168.

-[30]«احفظ نفسک بان لا یقلّبک کبر العمائم من کلّ مبغضٍ حمیر ...» یعنی: «خودت را حفظ کن از اینکه از میان دشمنان خر، افراد عمامه بزرگ (یعنی علمای اسلام!) تو را (از بهاییت) بر نگردانند»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 83، ص 504

-[31] «در پاسخ فرمودند برهان اعظم و دلیل اقوم آیاتی است که از قلم و لسان مبارک نازل میشود . در اثبات این مدّعا یعنی حجّیت كلمات بآیاتی چند از قرآن مجید استناد فرمودند و اظهار داشتند که طی دو شبانه روز معادل تمام قرآن از قلم ایشان آیات جاری میگردد»: شوقی، قرن بدیع، ص 77.

-[32] به بخش مربوط به دانش مذهبی باب در همین فصل مراجعه کنید.

-[33]«ما قرأنا کتبَ القوم و ما اطّلعنا بما عندهم من العلوم کلّما اردنا أن نذکر بیانات العلماء و الحکماء یظهر ما ظهر فی العالم و ما فی الکتب و الزّبر فی لوح امام وجه ربّک نری و نکتب انّه احاط علمُهُ السّموات و الارضین هذا لوح رقم فیه من القلم المکنون علمُ ما کان و ما یکون»: یعنی: «ما کتب مردم را نخوانده ایم واز علوم آن ها مطلع نشده ایم. هر وقت که می خواهیم بیانات علما و حکما را ذکر کنیم، آنچه که در عالم ظاهر می شود، و آنچه در کتب و زُبُر (نوشته‌جات) است همگی در لوحی در برابر صورت اربابت (یعنی بهاءالله) ظاهر می شوند. ما می بینیم و [از روی آن] می نویسیم. به درستی که علم او آسمان ها و زمین را احاطه کرده است. این لوحی است که در آن قلمِ مکنون، علم آنچه که بوده و آن چه که خواهد بود را نوشته است»: بهاءالله، مجموعه‏ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص 89.

[34]- «اینمظلوم در طفولیت در کتابیکه نسبتش بمرحوم مغفور ملا باقر مجلسی بوده غزوه اهل قریظه را مشاهده نمود و از آن حین مهموم و محزون بود بشأنیکه قلم از ذکرش عاجز اگر چه آنچه واقع شده امراللّه بوده و مقصود جز قطع دابر ظالمین نبوده»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 7، ص 136.

-[35] «مثلاً در کتاب یکی از عباد که شهور به علم و فضل است و خود را از صنادید قوم شمرده و جمیع علمای راشدین را ردّ و سبّ نموده چنانچه در همه جای از کتاب او تلویحاً و تصریحاً مشهود است. و این بنده چون ذکر او را بسیار شنیده بودم اراده نمودم که از رسائل او قدری ملاحظه نمایم. هر چند این بنده اقبال به ملاحظه کلمات غیر نداشته و ندارم و لیکن چون جمعی از احوال ایشان سؤال نموده و مستفسر شده بودند لهذا لازم گشت کهقدری در کتب او ملاحظه رود و جواب سائلین بعد از معرفت و بصیرت داده شود. باری، کتب عربیه او بدست نیفتاد تا اینکه شخصی روزی ذکر نمود کتابی از ایشان که مسمّی به «ارشاد العوام» است در این بلد یافت می شود... کتاب را طلب نموده، چند روز معدود نزد بنده بود و گویا دو مرتبه در او ملاحظه شد. از قضا مرتبه ثانی جائی بدست آمد که حکایت معراج سید لولاک بود. ملاحظه شد که قریب بیست علم اَو ازید، شرط معرفت معراج نوشته‏اند و همچو مستفاد شد که اگر نفسی این علوم را درست ادراک ننموده باشد به معرفت این امر متعالی متعالی فائز نگردد»: بهاءالله، بدیع، ص286.

-[36] عبدالبهاء، مفاوضات. مصر: مطبعه كردستان العلمیه (ناشر فرج الله ذکی الکردی)، 1920 م. قسم اول، «حضرت اعلی، باب»، ص 19.

[37]- به متن کتاب مراجعه شود.

[38]- «یا محمد معلمی فلا تضربنی قبل ان یمضی علی خمس سنه و لو بطرف عین فان قلبی رقیق رقیق و بعد ذلک ادبنی و لا تخرجنی عن حد وقری و اذا اردت ضربا فلا تتجاوز عن الخمس و لا تضرب علی اللحم الا و ان تحل بینهما سترا. فان تعدیت تحرم علیک زوجک تسعه عشر یوما و ان تنسی و ان لم یکن لک من قرین فلتنفق بما ضربته تسعه عشره مثقالا من ذهب ان اردت ان تکون من المومنین»: علی محمد باب، بیان عربی، واحد6، باب 11.

[39]- «در نزد جمیع اهالی ایران مسلّم که در مدرسه ای علمی نیاموختند و با علما و فضلا معاشرت ننمودند در بدایت زندگانی در کمال خوشی و شادمانی ایامی بسر بردند و مؤانس و مجالسشان از بزرگان ایران بودند نه از اهل معارف»: عبدالبهاء، مفاوضات، ص 21.

[40]- «در سنّ سیزده چهارده مشهور بعلم بودند و در هر موضوعی صحبت میکردند و هر مسئله ای را حلّ میفرمودند در محافل بزرگ علما صحبت میکردند مسائل مشکلهء علما را حلّ میفرمودند و جمیع اذعان مینمودند»: اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 34؛ «در هر نشست که او را می یافتی، چه علمی چه مباحث دینی، او به عنوان مرجعی برای بیان سوالات پیچیده و مشکل تبدیل می شد»:

“In whatever meeting, scientific assembly or theological discussion He was found, He became the authority of explanation upon intricate and abstruse questions presented,” Abdu’l-Baha, Baha’i World Faith—Selected Writings of Baha’u’llah and Abdu’l-Baha (Abdu’l-Baha’s Section Only), (US Baha’i Publishing Trust, 1976), p. 220.

[41]- عبدالبهاء، مفاوضات، ص 21.

[42]- اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 7، ص 136.

[43]- بهاءالله، هفت وادی، ص27.

[44]- مراجعه شود به: وحید رأفتی، مآخذ اشعار در آثار بهایی (کانادا: انتشارات مؤسسه معارف بهایی بلسان فارسی، 147، 152، و 157 بدیع)

[45]"“In many of the passages that follow concerning the Greek philosophers, Baha’u’llah quotes verbatim from the works of such Muslim historians as Abu’l-Fatḥ-i-Shahristani (1076–1153 A.D.) and Imadu’d-Dan Abu’l-Fidá (1273–1331 A.D.),” Baha’u’llah, Tablets of Baha’u’llah Revealed After the Kitab-i-Aqdas, p. 144 (footnote).

یعنی: «در بسیاری از عباراتی که در ادامه ذکر شده اند و سخن از فلاسفه ی یونانی به میان آمده، بهاءالله کلمه به کلمه عبارات تاریخدانان مسلمانی مانند ابو الفتح شهرستانی (1076-1053 م.) و عماد الدین ابوالفداء (1273-1331 م.)را نقل قول کرده است.»

[46]- به عنوان نمونه: «انّ أبید قلیس الّذی اشتهر فی الحکمة کان فی زمن داود و فیثاغورث فی زمن سلیمان ابن داود و اخذ الحکمة من معدن النّبوّة» یعنی: «ابید قلیس فیلسوف معروف همعصر با حضرت داوود بوده و فیثاغورث همعصر با حضرت سلیمان و از معدن نبوت حکمت فراگرفته است»:بهاءالله، مجموعه‏ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص 86.

[47]- «حرّم علیکم حمل المیت ازید من مسافة ساعة من المدینة [یعنی: بر شما حرام گشت جابجایی مرده به فاصله ای دور تر از مسیر 1 ساعت از شهر] (بند ١٣٠)مقصود از این حکم آن است که مدّت حمل میت به محلّ دفن ، با هر وسیله نقلیه‌ایکه اختیار شود ، محدود گردد و از یک ساعت تجاوز ننماید. حضرت بهاءاللّه در اینمورد می فرمایند : هر چه زودتر دفن شود احب و اولی است (سؤال و جواب ، فقره ١٦) . در تعریف محلّ موت میتوان محدوده شهر را در نظر گرفت . لذا مدّت یک ساعت را میتوان از سرحدّ شهری که در آن وفات واقع شده تا محلّ دفن حساب نمود. مقصود از این حکم آن است که شخص متوفّی در نزدیکی محل وفات مدفون گردد»: بهاءالله، اقدس، ص 206.

[48]- «پس از شهادت حضرت نقطهء اولی روح الوجود لرشحات دمه الاطهر فدا هیكل مقدّس آن حضرت و جسد مطهّر آقا میرزا محمّد علی انیس در نیمه شب دوم شهادت بوسیلهء حاجی سلیمان خان یکی از دوستان مخلص و منجذب از کنار خندق بکارخانهء حریر متعلّق بیکی از احبّای میلان منتقل گردید و روز دیگر آن دو رمس اطهر را در صندوق چوبی نهاده در محلّی امانت گذاشتند. سپس بر حسب تعلیمات صادره از ساحت اقدس حضرت بهاءالله صندوق حامل عرش مقدّس از آذربایجان بطهران حمل و در مقبرهء امامزاده حسن قرار داده شد و پس از چندی بمنزل شخصی حاجی سلیمان خان در محلّ سر چشمه تغییر مکان پذیرفت و از آنجا به بقعهء امام زاده معصوم منتقل و آن رموس مقدّسه تا سال ١٢٨٤ هجری در آن مکان مستور و مکتوم باقیماند. تا آنکه توقیعی از یراعهء مبارک جمال اقدس ابهی در ارض سرّ نازل و در آن توقیع منیع جناب آقا ملّا علی اکبر شهمیرزادی و جمال بروجردی را مأمور میفرمایند که بدون تأخیر عرش مبارک را از امامزاده معصوم بنقطهء دیگری حرکت
دهند ... جناب حاجی شاه محمّد باستعانت یکی دیگر از دوستان صندوق را در حرم امامزاده زید مختفی ساخت و آن درّ ثمین را در زیر زمین مستور نمود. و چندی بر این منوال بگذشت تا دستور مجدّد از ساحت اقدس خطاب بمیرزا اسد الله اصفهانی صادر و مشارٌ الیه از محلّ اختفای رمس مبارک مطّلع گردید و حسب الامر مطاع مقدّس نسبت به انتقال صندوق اقدام نمود، بدواً آنرا بخانهء خویش منتقل ساخت و سپس عرش عظیم بمحلهای مختلف دیگر طهران از قبیل خانهء آقا حسینعلی اصفهانی و خانه آقا محمّد کریم عطّار حرکت داده شد و تا سال ١٣١٦ هجری (١٨٩٩ میلادی) در آن نقاط باقی ماند. و در آن تاریخ بموجب تعلیمات واصله از طرف هیكل مبارک حضرت عبدالبهاء میرزا اسد الله مذکور بمعاضدت جمعی از دوستان صندوق را از طریق اصفهان و کرمانشاه و بغداد و دمشق به بیروت و از آنجا از راه دریا بعكّا حمل نمود و این کنز گرانبهای الهی در تاریخ نوزدهم ماه رمضان ١٣١٦ هجری (مطابق با ٣١ ژانویهء ١٨٩٩ میلادی) پس از پنجاه سال کامل قمری که از شهادت آن سید امم و مظلوم عالم در تبریز گذشته بود بارض اعلی و مقرّ اسنای خویش واصل گردید»: شوقی، قرن بدیع، صص 548-550.

[49]- «با اینکه کل میدانند که باین ظهور اعظم ما نزّل فی البیان ثابت و ظاهر و محقّق شده و اسم اللّه مرتفع گشته و آثار اللّه در شرق و غرب انتشار یافته و بیان فارسی مخصوصاً در این ظهور امضا شده مع ذلک متّصلاً نوشته و مینویسند که بیانرا نسخ نموده‌اند که شاید شبهه ای در قلوب القا شود و معبودیت عجل (به معنی گوساله یعنی میرزا یحیی صبح ازل) محقّق گردد»: بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، صص 45 و46.

[50]- «قل ان المشركین ظنوا بانا اردنا ان ننسخ ما نزل علی نقطه‌ البیان .. و لكن الله اراد بهذا الظهور ان یثبّت ما نزل من عند نقطه البیان ... فسوف نثبت احكامه و نبرهن آثاره فی الارض بقدره و سلطانٍ مبیناً»: یعنی «بگو مشرکین (یعنی منکرین بهاءالله) گمان کرده اند ما اراده‌ی نسخ آنچه بر نقطه بیان (علی محمد باب) نازل شده را داریم ... ولی خداوند اراده نموده با این ظهور (ظهور بهاءالله) آنچه از جانب نقطه بیان نازل شده، تثبیت گردد. پس به زودی احکام او را تثبیت می‌کنیم و آثارش را در زمین با قدرت و اقتدار به روشنی آشکار می‌سازیم»: بهاءالله، بدیع، ص390.

-[51] «به این مقر كه به اختیار او كل كتب ناطق است نسبت داده‌اند كه احكام بیان را نسخ نموده، ‌الا لعنه الله علی القوم الظالمین»: بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص 103.

-[52]«قسم به خدا اگر نفسی از اهل بیان ذكر نسخ كتاب نماید، خدا بشكند دهان گوینده و افترا كننده را»: فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج 5، ص333.

[53]- «رجوع به آن نمایید كه حرفی از آن كفایت می‌كند همه اهل ارض را و كان الله ذاكر كل شیئ فی كتاب مبین»: فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج2، ص 102.

-[54]«فوالذی روحی و ذاتی بیده حرف من البیان لاحب عندی عن کل من فی السموات و الارض» یعنی: «سوگند به آنکه روح و ذاتم در دست اوست، یک حرف از [کتاب] بیان نزد من محبوب‌تر است از تمام آنچه در آسمان‌ها و زمین است»: فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج 5، ص333.

[55]- «کتاب بیان به کتاب اقدس جمیع احکامش منسوخ است ... مرجع کل کتاب اقدس است نه بیان. احکام بیان منسوخ است لهذا ترجمه آن چه ثمری برای ایشان»: فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج2، ص 106.

-[56]«در ماده‌ نحاسی ملاحظه فرمایید كه اگر در معدن، از غلبه‌ یبوست محفوظ بماند، درمدت هفتاد سنه به مقام ذهبی می‌رسد»: بهاءالله، ایقان، ص 104.

-[57]«مانند آفتاب كه در مرآت مسطح تأثیر تام ندارد؛ ولی چون در مرآت مقعر یا در مرآت محدب تجلی نمـاید، جمیع حـرارت در نقطه‌ای جمع شـود و آن نقطه از آتش، حـرقتش بیشتر است»: اشراق خاوری، ایام تسعه، ص324.

-[58]«بدان‌ كه مخلوقات بر چند قسم‌اند: قسمی ‌خلق ارحام است كه در ارحام خلق می‌شوند؛ و قسمی خلق‌الساعه است كه بنفسه متكّون گردند؛ چون حیوانات كه در اثمار (میوه‌ها) تولید یابند و قسمی‌ در بیضه موجود شوند و این اقسام خلقت اجسام است»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 24.

-[59] «آیا میانه نبات ذکور و نبات اناث هیچ امتیازی هست؟ بلکه مساوات تامّ است و همچنین در عالم حیوان ابداً بین ذکور و اناث امتیازی نیست»: عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 149.

[60]- “The whole physical creation is perishable. These material bodies are composed of atoms; when these atoms begin to separate decomposition sets in, then comes what we call death,” Abdu’l-Baha, Paris Talks, pp. 90–91.

«تمام عالم فیزیکی فانی است. این بدن های مادی از اتم ها ساخته شده اند. وقتی این اتم ها شروع به جدا شدن از هم کنند تجزیه رخ می دهد و بعد از آن امری که ما از آن به عنوان مرگ یاد می کنیم اتفاق می افتد.»

-[61]«از نَفَسِ حیوانات، عنصر مائی كه الیوم تعبیر به‌ هیدروجن و كاربون می‌نمایند، منتشر و این سبب حیات نباتات؛ و از نباتات و اشجار عنصـر ناری منتشر كـه تعبیـر به اوكسیجن می‌نمایند و ایـن سبب حیات و بقاء ‌حیوان»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 459.

[62]- «و لکلّ ثوابت سیارات و لکلّ سیارة خلق عجز عن احصائه المحصون (یعنی: هر ستاره ای سیاراتی دارد و هر سیاره مخلوقاتی که هیچ شمارنده ای قادر به شمردن آن ها نیست)»: محفل روحانی ملی بهاییان آلمان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، منتخب 82، ص 109.

[63]- «کواکب (ستاره‌های) آسمانی هر یک را خلقی مخصوص. این کره ارض که بالنّسبه بینهایت صغیر است خالی و بیهوده نه تا چه رسد به این اجسام درّی درخشنده عظیمه و در قرآن صریح است و من آیاته خلق السّموات و الأرض و ما بثّ فیهما من دابّة. فیهما می‌فرماید نه فیها. صریح است که در هر دو خلق ذیروح موجود زیرا دابّه ذیروح متحـّرک است. با وجود این صراحت کسی تا به حال ملتفت نشده»: عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء ، ج 6، شماره 480؛ «در قرآن می‌فرماید و نصّ صریحست و من آیاته خلق السّموات و الارض و ما بثّ فیهما من دابّة. یعنی در آسمان و زمین هر دو ذی روح موجود. پس معلوم شد که جمیع این اجسام نورانیه مسکونست و نور حقیقت در جمیع البتّه درخشنده و تابان. خداوند این اجسام نورانیه نامتناهی را عبث خلق نفرمود»: عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 6، شماره 481؛ و «امّا نوعیة تلک الموجودات هل هو مشابه بنوعیة الموجودات الأرضیة نعم فقط انّما اختلافه کاختلاف نوعیة الموجودات البحریة و الموجوداتالأرضیة و الموجودات الهوائیة و الموجودات الناریة باختلاف طبائعها و تباین موازین عناصرها تختلف تلک الموجودات بحسب الاجزاء المرکّبة منها ذواتها» یعنی: «اما در باره ی نوع این موجودات که آیا مشابه موجودات روی زمین هستند [یا خیر]؟ بله [هستند] اما اختلاف آن ها همانند اختلاف موجودات دریایی، زمینی، آتشی و هوایی [پرندگان] در اختلاف طبع و توازن عناصر (سازنده) آن هاست. این موجودات در اجزاء ترکیب دهنده ی آن ها با هم اختلاف دارند»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 1، ص 120.

[64]- «بدان لعمر الله مظلومیت بسیار محبوب است ... حق جل جلاله لا زال مظلومیت را دوست داشته و دارد»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 4، باب مظلومیت، صص 349 و 350؛ «هر قدر مظلوم واقع شوید احب بوده و هست»: بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، ص 127.

[65]- «دوستان باید افعال و اعمال ظالمین را به حق گذارند و هیچ وجه معترض نشوند»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 8، مطلب 60 ، ص 44.

[66]- «بهائیان بعنوان یک جامعهء دینی بامر مؤکّد حضرت بهاءاللّه توسّل به اسلحه را بخاطر حفظ منافع خویش حتّی به صرف دفاع از خود متروک داشته‌اند. در ایران هزاران هزار بابی و بهائی بجهت آئین خویش بوضعی در اوایل امر بابیان در بعضی مواقع با اسلحه و شمشیر با کمال شجاعت و شهامت بدفاع از جان خود و خانواده‌شان پرداختند ولکن حضرت بهاءاللّه این عمل را منع فرمودند»: اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، صص 190-191.

[67]- کافی است دو عبارت زیر در باره ی توصیف احکام بیان و تمجید بهاءالله از آن ها را مقایسه کنید: «در یوم ظهور حضرت اعلی (یعنی باب) منطوق بیان (دستور دین باب) ضرب اعناق (گردن زدن) و حرق كتب (سوزاندن کتب) و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق. بود»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 266 و « فوالذی روحی و ذاتی بیده حرف من البیان لاحب عندی عن کل من فی السموات و الارض»: یعنی: «سوگند به آنکه روح و ذاتم در دست اوست، یک حرف از [کتاب] بیان نزد من محبوب‌تر است از تمام آنچه در آسمان‌ها و زمین است»: فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج 5، ص 333 (به نقل از بهاءالله).

[68]- «هیأت اجتماعیه شب و روز بترتیب قوانین مجازات و تهیُّؤ و تدارک آلات و ادوات قصاص پردازند، زندان مهیا کنند و کند و زنجیر تدارک نمایند و محلّ نفی [طرد و اخراج] و سُرگون [تبعید (به زبان ترکی)] و زجر و مشقّت گوناگون ترتیب دهند تا باین وسائط اصحاب جرم را تربیت نمایند و حال آنکه این وسائط سبب تضییع اخلاق گردد و تبدیل احوال بلکه هیأت اجتماعیه باید شب و روز بکوشد و منتهای همّت را بگمارد که نفوس تربیت شوند»: عبدالبهاء، مفاوضات، ص 204؛ و «ایادی امرالله باید بیدار باشند به محض اینكه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله گذاشت فورا آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابدا بهانه ای از او قبول ننمایند؛ چه بسیار كه باطل محض، به صورت خیر درآید تا القای شبهات كند»: عبدالبهاء، الواح وصایا، صص 12 و 13.

[69]- «قد کتب علی السّارق النّفی و الحبس و فی الثّالث فاجعلوا فی جبینه علامة یعرف بها لئلّا تقبله مدن اللّه و دیاره»: یعنی «دزد را (بار اول) زندانی سپس تبعید و در بار سوم علامتی بر پیشانیش بگذارید تا او توسط آن شناخته شود و در شهر ها و سرزمین های خدا پذیرفته نشود»: بهاءالله، اقدس، بند 45، ص 43

[70]-Empedocles

[71]- «انّ أبید قلیس الّذی اشتهر فی الحکمه کان فی زمن داود و فیثاغورث فی زمن سلیمان ابن داود و اخذ الحکمه من معدن النّبوّه»: بهاءالله، مجموعه‏ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص 86.

[72]- به بخش مربوط به کتاب ایقان در همین فصل مراجعه کنید.

[73]-“Thou hast written regarding the four canine teeth in man, saying that these teeth, two in the upper jaw and two in the lower, are for the purpose of eating meat. Know thou that these four teeth are not created for meat-eating, although one can eat meat with them. All the teeth of man are made for eating fruit, cereals and vegetables. These four teeth, however, are designed for breaking hard shells, such as those of almonds,” Helen Bassett Hornby, Lights of Guidance: A Baha’i Reference File, chap. XXIV, no. 1007.

یعنی: «شما دربارهی چهار دندان نیش در انسان نوشته اید و گفته اید که کابرد این ها که دو تا در فک بالا و دو تا در فک پایین هستند برای خوردن گوشت است. بدان که این چهار دندان برای خوردن گوشت خلق نشدهاند، اگر چه می توان با آن ها گوشت خورد. تمام دندانهای انسان برای خوردن میوهها، غلات، و سبزیجات ساخته شده اند. اما این چهار دندان (نیش)، برای شکستن پوستههای سخت مانند (پوسته ی) بادام طراحی شده اند

[74]- به عنوان نمونه: «پس ثابت شد که حقیقت انسانی محیط بر اشیاست زیرا در اروپ است اکتشاف امریکا نماید در زمین است کشفیات در آسمان کند»: عبدالبهاء، مفاوضات، ص 190؛

“How many of nature’s secrets have been penetrated and revealed! Columbus, while in Spain, discovered America,” Abdu’l-Baha, The Promulgation of Universal Peace, p. 241.

«چه بسیار از اسرار طبیعت که به آن ها نفوذ شده و آشکار شده اند! کلمبوس وقتی در اسپانیا بود آمریکا را کشف کرد

[75]- «علّت اختلاف الوان حیوانات و موی انسان و قرمز بودن لبها و متنوّع بودن رنگهای طیور الی الآن غیر معلوم بلکه مخفی و مستور است مگر حکمت سیاهی تخم چشم آن معلوم گردیده که بجهت جذب شعاع آفتابست زیرا اگر لونی دیگر یعنی ساده و سفید بود جذب شعاع آفتاب نمی نمود»: عبدالبهاء، مفاوضات، ص 147.

[76]- «مسلم است که جماد روح دارد حیات دارد ولی باقتضای عالم جماد چنانکه در نزد طبیعیون نیز این سر مجهول مشهود شده که جمیع کائنات حیات دارند چنانچه در قرآن می فرماید: کل شیء حی»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 476.

[77]- به دو جدول در همین فصل مراجعه کنید.

-[78] بهاءالله هنگامی كه در زندان گرفتار بود، چنین نگاشت: «انه لا اله الا انا المسجون الفرید» یعنی: «نیست خدایی جز من زندانی تنها»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 1، لوح 39؛ «كذلك امر ربك اذكان مسجوناً فی اخرب البلاد» یعنی: «اینگونه امر كرد پروردگارت، زمانی كه زندانی بود در خراب‌ترین شهرها»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 1، لوح 57.

-[79] «کل الالوه من رشح امری تالهت         و کل الربوب من طفح حکمی تَربَّت» یعنی: «همه‌ی خدایان از نشت فرمان من خدا شدند و همه‌ی پروردگاران با لبریز شدن از حکم من پرورگار گشتند»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 255.

[80]- «بسمه المغرد علی الافنان»: یعنی «به نام او که بر فراز شاخه ها آواز می خواند»:بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 11، ص 171.

[81]- «هذا کتاب الله العلی المقتدر الکریم الی الله العزیز السلطان الممتنع المنیع»: یعنی «این کتاب خداوند بلندمرتبه ی مقتدر به سوی خداوند عزیز، سلطان، ممتنع، و منیع است»: بهاءالله، المجموع الاول من رسائل الشیخ البابی البهایی بهاءالله، لوح 15، ص 24

[82]-«و فیه ولد من لم یلد و لم یولد»: یعنی: «[این شبی است] که در آن زاییده شده آن کس که نه زاییده شده است و نه می زاید!»: اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 4، ص 205 (به نقل از بهاءالله)

[83]- «اظهار الوهیت و ربوبیت بسیاری نموده حضرت قدّوس روحی له الفداء یك كتاب در تفسیر صمد نازل فرمودند از عنوان كتاب تا نهایتش انّی انا اللّه است و جناب طاهره انی انا اللّه را در بدشت تا عنان آسمان باعلی النداء بلند نمود و همچنین بعضی احبّاء در بدشت»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، صص 254-255.

[84]- به قسمت «دانش مذهبی بهاءالله» در همین فصل مراجعه کنید.

[85]- «مسلم است که جماد روح دارد حیات دارد ولی باقتضای عالم جماد چنانکه در نزد طبیعیون نیز این سر مجهول مشهود شده که جمیع کائنات حیات دارند چنانچه در قرآن می فرماید: کل شیء حی»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 476.




شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزاحسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»»  تعلیم چهارم: دین باید مطابق علم و عقل باشد: بخوانیم و بیاندیشیم صص 308-288 

برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.

برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.

برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم پنجم: ترک تعصبات: دیدگاه نخست: آیا این تعلیم تازگی دارد؟ صص 309-313

برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم چهارم: دین باید مطابق علم و عقل باشد: دیدگاه دوم: آیا بهاییان و در رأس آنها رهبران‌شان بر طبق این تعلیم رفتار کرده‌اند؟ قسمت سوم صص 252-287   

  آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيت‌العدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

اطلاعات اضافی

Real Time Web Analytics