شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم یازدهم: صلح عمومی و تحریم جنگ: دیدگاه های سه گانه صص 543-573
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.

برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.




ص 543

 

تعلیم یازدهم:

صلح عمومی و تحریم جنگ

 

 

0 top

«تعلیم یازدهم حضرت بهاءالله، صلح عمومی است و تا عَلَم صلح عمومی بلند نگردد و محکمه کبرای عالم انسانی تشکیل نشود و جمیع امور ما به الاختلاف دُوَل و ملل در آن محکمه قطع و فصل نگردد عالم آفرینش آسایش نیابد بلکه هر روز بنیان بشر زیر و زبر گردد و آتش فتنه زبانه کشد و ممالک قریب و بعید را مثل خاکستر کند. جوانان نو رسیده هدف تیر اعتساف گردند و اطفال مظلوم یتیم و بی پرستار مانند و مادرهای مهربان در ماتم نو جوانان خویش نوحه و ندبه نمایند شهر‌ها خراب شود ممالک ویران گردد. چاره این ظلم و اعتساف صلح عمومی است.»[1]

0 bottom





صص 544 و 545


0 moghaddame

 

0 top

مقصود از صلح عمومی و تحریم جنگ این است که تحت هیچ شرایطی ملت‌ها با هم جنگ نکنند و یک قدرت بزرگی باید مراقب باشد که این امر، نقض نگردد.

0 bottom

 

عبدالبهاء می‌گوید:

«عالم محتاج صلح عمومی است. تا صلح عمومی اعلان نشود عالم راحت نیابد.»[2]

همچنین می‌گوید:

«آرزوی ما وحدت عالم انسانی است و مقصد ما صلح عمومی پس در مقصد و آرزو متّحدیم. و در عالم وجود مسائلی از این دو مسئله مهمتر نمیشود. زیرا وحدت عالم انسانی سبب عزّت نوع بشر و صلح عمومی سبب آسایش جمیع من علی الارض لهذا در این دو مقصد متّحدیم و اعظم از این مقاصد نه ... الیوم یک قوّهء عظیمه‌ای لازم تا این مقاصد جلیله مجری گردد.»[3]

موضوع محکمه‌ی کبری را در تعلیم هفتم (بیت‌العدل و محکمه‌ی کبری)، به تفصیل بررسی نمودیم، لذا در این بخش، بِدان نمی‌پردازیم و خوانندگان محترم را به مطالعه‌ی همان تعلیم ارجاع می‌دهیم. در این فصل، تنها موضوع صلح عمومی را بررسی می‌کنیم.

بهاییان در این تعلیم می‌گویند برای رسیدن به وحدت عالم انسانی، جهان چاره‌ای ندارد جز اینکه یکپارچه در صلح قرار گیرد. این امر محقق نمی‌شود مگر اینکه قدرتی عظیم این صلح را به وجود آورد. در ادامه درباره‌ی ‌جزییات این تعلیم بیشتر سخن خواهیم گفت.




ص 546


0 didgahe nokhost

آیا طرفداری از صلح و دوری از جنگ، تعلیم جدیدی است؟

 

عبدالبهاء ادعا میکند:

«بهاءالله تضمین کرده که صلح جهانی یک دستاورد بنیادی دین خداست و صلح میان تمام ملتها، دولتها، مردم، ادیان، نژادها، و تمام نوع بشریت برقرار خواهد شد. این امر یکی از ویژگی‌های مخصوص این ظهور است که در کلام خدا نازل شده»[4]

آیا بهاءالله، پیش از اعلان این تعلیم و انتسابش به بهاییت، کتاب «صلح پایدار» امانوئل کانت،[5] فیلسوف برجسته‌ی قرن هجده میلادی را نخوانده بود؟ کانت که به فیلسوف صلح مشهور است، در سال ۱۷۹۵ میلادی مبانی رسیدن به یک صلح پایدار را به صورت شش اصل مشخص نمود. در این کتاب، کانت برای اولین بار خواستار اتحاد جامعه‌ی بین‌المللی و تشکیل سازمانی برای برقراری صلح در جهان شده است.




ص 547

 

و آیا سران بهایی خبر نداشتند که تمام ادیان الهی وعده‌ی صلح عمومی و فراگیر در آینده‌ی جهان را داده بودند؟ با این وجود، ادعاهای عبدالبهاء مبنی بر اینکه در هیچ کتابی چنین تعلیمی وجود نداشته نشانه‌ی چیست:

«جمیع میگفتند تعالیم حضرت بهاء اللّه فی الحقیقه مثل ندارد ... میگفتیم از جمله این تعالیم ... صلح عمومی است، این در کدام کتاب است[6]

البته بنا به گفته‌ی جناب عبدالبهاء، تمام عقلا و ادیان الهی نیز دوری از جنگ و خونریزی را تایید می‌کنند:

«جمیع كتب الهی و جمیع انبیاء ‌الهی و جمیع عقلای بشر، جمیعا متحد و متفق بر آن اند كه جنگ سبب خرابی است و صلح سبب آبادی. كل متفق اند كه جنگ بنیان انسانی براندازد.»[7]

بنابراین به نظر می‌رسد آنچه بیشتر مورد نظر ایشان در تعلیم مذکور است، این مسئله است که باید قدرتی برای برقراری و حفظ صلح ایجاد شود تا این تعلیم از ضمانت اجرایی برخوردار گردد. عبدالبهاء چنین گفته است:

«یك قوتی عظیمه لازم است كه این صلح را اجرا نماید و این حرب را منع كند و وحدت عالم انسانی را اعلان كند ... ما محتاج یك قوه عظیمه هستیم ... و ممکن نیست جز بقوّهء معنویه و قوّهء روحانیه و فیوضات الهیه و نفثات روح القدس که در این قرن عظیم جلوه نموده جز باین ممکن نیست.»[8]




ص 548

 

بهاییان این قوه‌ی عظیمه را مادی نمی‌‌دانند؛ بلکه آن را قدرتی معنوی آن هم صرفا از نوع نفثات روح القدس می‌دانند. این رویه بر خلاف هشدار و اخبار ادیان الهی است که این قوهی عظیم را از نوع الهی قهری و فیزیکی به همراه جنگ‌های عظیمی که به وسیله ی آن باطل و ظالم از میان برداشته می شود اعلام کرده بودند.

البته علت این نگرش بهاییان هم واضح است. بهاءالله که ادعا می‌کند موعود تمام ادیان است و آمده تا صلح عمومی برقرار کند، خود باید این قوّت عظیمه را به همراه می‌آورد. اما از آنجایی که متصل به منبع الهی نبوده و هیچ قوّت فیزیکی مافوق بشری برای سرنگونی ظالمان نداشته، اعلام می‌کند این قوّت، معنوی است.

لذا، بهاییان با خوش خیالی تمام منتظرند تا تمام مردم با بهرهمندی از نفثات روح القدس بهایی شوند و به دست خویش صلح الهی را بر روی زمین برقرار کنند. بر هر صاحب خردی واضح است که این امر محال و نشدنی است و هزاران سال تجربه‌ی بشری نشان داده که مردم هیچ وقت همگی با اختیار خود پیرو راه حق و صلح طلب نخواهند شد.

در هر صورت، چون سخن از صلح عمومی است، خوب است نگرش بهاییان درباره‌ی دولت‌های قدرتمند زمان خود که همگی جنگ افروز و مانعی برای صلح عمومی بوده‌اند را ببینیم. برای نمونه به این جمله‌ی بهاءالله که برای تشکر از دولت روس به علت آزادی خود از زندان بیان نموده، توجه فرمایید:

«در ایامی که این مظلوم در سجن معذّب بوده سفیر دولت بهیه ایده‌ الله تبارک و تعالی بهمّت تمام بر نجات این مظلوم قیام نمود ... حضرت امپراطور اعظم ایده الله تبارک و تعالی لوجه الله حمایت فرمود.»[9]




ص 549

 

یا دعای ذیل که عبدالبهاء در حق دولت عثمانی بیان کرده:

«خدایا خدایا تو را به تأییدات پنهانی و توفیقات صمدانی و فیوضات رحمانیت خواستارم كه دولت سربلند عثمانی و خلافت محمدی را مؤید فرمایی و در زمین مستقر و مستدام داری.»[10]

جمله‌ی زیر هم سندی درباره‌ی ارتباط دوستانه‌ی عبدالبهاء با دولت انگلیس است:

«پروردگارا امپراتور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانیت موید بدار و سایه‌ی بلند پایه او را بر این اقلیم جلیل (فلسطین) پایدار ساز.»[11]

عبدالبهاء، در سفرى كه سال 1911 به اروپا داشت، در یكى از سخنرانی‌هایش خطاب به انگلیسی‌ها گفته بود:

«اهالى ایران بسیار مسرورند از اینكه من آمدم اینجا. این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است. ارتباط تام حاصل میشود (بین دو كشور) به درجه‏اى مى‏رسد كه به ‌زودى از افراد ایران، جان خود را براى انگلیس فدا مى‏كنند همین طور انگلیس خود را برای ایران فدا مینماید.»[12]

جملات فوق مملو از عبارات نادرست هستند. چرا باید مردم ایران از سفر عبدالبهاء به انگلیس خوشحال باشند؟ مردمی که اکثرا یا از رفتن او به انگلیس خبر نداشتند و یا اصلا بهایی نبودند و




ص 550

 

عبدالبهاء برای‌شان ارزشی نداشت؟ هیچ سند تاریخی که این مطلب را نشان دهد وجود ندارد. این سخنان عبدالبهاء تنها برای فریفتن مخاطبانِ از همه جا بی خبر خود بوده و بس.

از طرفی پیشگویی‌های عبدالبهاء هم خالی از واقعیت هستند. او مدعی است آمدنش باعث ارتباط تام می‌شود در حالی که ایران و انگلیس صدها سال بوده با هم روابط داشته‌اند. البته در همان سال‌هایی که عبدالبهاء به انگلیس سفر کرده بود، انگلیس مشغول چپاول ثروت ایران بود و این روند تا چند دهه بعد ادامه داشت. فدا کردن دو طرفه‌ی ایرانیان و انگلیسی‌ها برای همدیگر هم نیازی به توضیح ندارد و نه تنها اسناد تاریخی خلاف این را می‌گویند، بلکه آن قدر انگلیسی‌ها به ایران ظلم و ستم کردند که هنوز هم مردم ایران بسیاری از مشکلات خود را ناشی از رفتار و شیطنت انگلیسی ها می دانند.

در هر حال، دعاهایی که بهاءالله و پسرش در حق این سلطنت‌های زورگو و ظالم کرده بودند، و از خدا خواستار تایید و پایداری این دولت‌ها بودند، کاملا خلاف ادعای صلح طلبی و صلح خواهی ایشان است، زیرا هیچ عقل سلیمی برای پایداری و تایید دولت ظالم و جنگ طلب دعا نمی‌کند.

البته ارتباط بهاییان با دولت‌های ظالم و استعماری، فقط در دعا برای آنان خلاصه نمی‌شود. عکس زیر مربوط به زمانی است که دولت انگلیس برای تشکر از خدمات عبدالبهاء در جنگ جهانی به امپراتوری بریتانیای کبیر، به او مقام «سِر» اعطا می‌کند!




ص 551

Abdul Baha Knighthood

عبدالبهاء در مراسم دریافت نشان خوشخدمتی به انگلیس

بهاییان مدعی‌اند که علت دادن لقب سر به عبدالبهاء برای مقاصد بشر دوستانه و کمک به ساکنان ارض مقدس بوده:

«پس از اختتام جنگ و اطفاء نایرهء حرب و قتال اولیاء حکومت انگلستان از خدمات گرانبهائی که حضرت عبدالبهاء در آن ایام مظلم نسبت بساکنین ارض اقدس و تخفیف مصائب و آلام مردم آن سرزمین مبذول فرموده بودند در مقام تقدیر برآمدند و مراتب احترام و تکریم خویش را با تقدیم لقب «نایت هود» و اهداء نشان مخصوص از طرف دولت مذکور حضور مبارک ابراز داشتند.» [13]




ص 552

 

جالب است بدانید نشان «نایت هود» به افرادی داده میشود که به دولت انگلستان خوش خدمتی کرده باشند، نه به آنانی که به کمک مردم عادی کشوری شتافته باشند که انگلیس در حال جنگ با آنهاست! دادن این نشان به عبدالبهاء به خاطر کمک به مردم عادی و نه خوشخدمتی به دولت انگلیس از جهات دیگر هم بعید است، زیرا انگلیس اصولا در جنگ‌هایش اهمیتی به مردم عادی نمی‌داده و در اثر حمله به دیگر ملل و چپال ثروت‌شان موجبات مرگ هزاران و میلیون‌ها نفر شده بود. با این حساب آیا باید باور کنیم عبدالبهاء به علت چند روز کمک انسان دوستانه به چند نفر غیر انگلیسی در فلسطین، شایسته‌ی دریافت نشان نایت هود از طرف دولت انگلیس شده؟ در حالی که همان انگلیس در اِشغال ایران در بین سال‌های 1917-1919 میلادی (همان حدود حمله به فلسطین) مستقیم و غیر مستقیم به علت وجود قحطی و مصرف آذوقه‌‌ی مردم توسط سربازان انگلیسی، باعث تلف شدن تعداد بی شماری ایرانی از گرسنگی شده بود. به راستی عبدالبهاء چه خوش خدمتی به انگلیس کرده بود؟

شاید بتوان خدمت واقعی عبدالبهاء به انگلیسی‌ها را از میان سخنان شوقی یافت. شوقی پادشاه عثمانی را جائر، غدّار، سفّاک و ظالم می خواند و اقرار می کند که سلطان عبدالعزیز دشمن بهاییت بوده و تصمیم داشته پس از فراغت از جنگ با انگلیس، سراغ عبدالبهاء بیاید و مقبره بهاءالله را هم با خاک یکسان کند.[14]




صص 553-556


این بیانات شوقی بیانگر نفاق زاید الوصف بزرگان بهایی است. تا زمانی که حکومت عثمانی حکومت می‌کرد عبدالبهاء به چاپلوسانه‌ترین روش برای آن‌ها و دوام حکومت‌شان دعا می‌کرد:

«خدایا خدایا تو را به تأییدات پنهانی و توفیقات صمدانی و فیوضات رحمانیت خواستارم كه دولت سربلند عثمانی و خلافت محمدی را موید فرمایی و در زمین مستقر و مستدام داری.»[15]

اما به محض اینکه حکومت‌شان ساقط می‌شود، شوقی از آن‌ها به بدترین نحو ممکن یاد می‌کند. آیا ما باید باور کنیم که عبدالبهاء هیچ گونه کمکی به انگلیسی‌ها برای ساقط کردن دشمن قسم خورده‌شان نکرده؟ آیا این بهترین فرصت برای عبدالبهاء نبوده که با کمک انگلیس کسانی را که گفته بودند «چون از دفع دشمنان خارج فراغتیابد بتصفیهء امور داخل اقدام و در اوّلین قدم حضرت عبدالبهاء را علیملأ الاشهاد مصلوب و روضهء مبارکه را منهدم و باخاک یکسان خواهد نمود»[16] از میان بردارند؟ آیا خوش خدمتی به دولت انگلستان امری غیر از این است: همکاری برای نابودی دشمن مشترک؟

خوب است نهایت جهد و کوشش انگلیسی‌ها برای حفاظت از عبدالبهاء را از زبان شوقی بشنویم:

«احبّای انگلستان چون بر خطرات شدیده‏ای که حیات مبارک را تهدید مینمود اطّلاع یافتند بلا درنگ برای تأمین سلامت آن وجود اقدس اقدامات و مساعی لازمه مبذول داشتند. لرد کرزن و سایر اعضاء کابینهء انگلستان نیز رأساً و مستقیماً از وضع مخاطره آمیز حیفا استحضار حاصل نمودند. از طرف دیگر لرد لامینگتون با ارسال گزارش فوری و مخصوص بوزارت خارجهء آن کشور انظار اولیای امور را به شخصیت و اهمّیت مقام حضرت عبدالبهاء جلب نمود و چون این گزارش به لرد بالفور وزیر امور خارجهء وقت رسید در همان یوم وصول دستور تلگرافی به جنرال النبی سالار سپاه انگلیز در فلسطین صادر و تأكید اکید نمود که «بجمیع قوی در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشد.» متعاقب آن دستور، جنرال النبی تلگرافی پس از فتح حیفا بلندن مخابره و از مصادر امور تقاضا نمود «صحّت و سلامت مبارک را بدنیا اعلام نمایند» ضمناً فرمانده جبههء حیفا را مأمور ساخت که تصمیمات لازم جهت حفظ جان مبارک اتّخاذ و از اجراء نقشهء پلید جمال پاشا که طبق اخبار واصله بدایرهء اطّلاعات انگلستان بر آن تصمیم بوده که در صورت تخلیهء شهر و عقب نشینی قوای ترک «حضرت عبدالبهاء و عائلهء مبارکه را در کوه کرمل مصلوب سازد» جلوگیری نماید.» [17]

کجا سابقه داشته انگلیس برای حفظ جان چند نفر غیر انگلیسی در تبعید گاهی دور افتاده، این چنین به تکاپو بیافتد؟!! اصلا این چند نفر بهایی چه ارزشی برای انگلیس دارند که وزیر خارجه و کابینه‌ی انگلیس برای آنان دستور و بیانیه صادر می‌کنند؟ برای صاحبان خرد واضح است که این رفتار دولت انگلستان به جز به دلیل خدمتی شایسته از جانب عبدالبهاء هیچ دلیل دیگر ندارد. کدامین پیامبر خدا و پسرش این چنین تحت الحفظ دول ظالم و استعماری بوده‌اند که بهاءالله (از طرف روسها) و عبدالبهاء (از جانب انگلیس) این چنین حمایت شده‌اند؟!

باز می‌گردیم به موضوع صلح. عبدالبهاء در نوامبر ١٩١٢ در شهر سین سیناتی در ایالت اوهایو بیان نموده:

«امریکا ملّت نجیبی است و علمدار صلح در عالم. بجمیع آفاق نور افشان است. هیچ ملّتی در آزادگی و فرزانگی و حسن نیت مثل امریکا نیست. سایر ملل تأسیس صلح عمومی نتوانند ولی امریکا الحمدللّه با همهء عـالم در صلح و آشتی است و سـزاوار است علم اخوّت و صـلح بین المللی را برافرازد[18]

این سخنان یا برای فریب ملت آمریکا و تحریک حس وطن پرستی آن‌ها بیان شده یا نشان دهنده‌ی عمق جهل عبدالبهاء از مسائل پیرامون خود و نداشتن هرگونه علم الهی است. در سال 1912، یعنی همان سالی که عبدالبهاء این سخنان را گفته بود، آمریکا درگیر یکی از ظالمانه‌ترین جنگ‌هایش با همسایه‌های خود در آمریکای جنوبی بوده که امروز از آن جنگ‌ها تحت عنوان جنگ های موزی[19] یاد می‌شوند. این جنگ‌ها نه به دلیل ایجاد صلح و کمک‌‌های بشر دوستانه به ملل مظلوم، بلکه برای چپاول ثروت ملت‌ها و پر کردن جیب شرکت‌های تجاری و سرمایه‌داران آمریکایی انجام شده بودند. جنرال اسمدلی باتلر[20]از امیران ارتش آمریکا و فعال‌ترین افسر آمریکایی در این حملات، پس از سال‌ها این جنگ‌ها را بدین صورت توصیف می‌کند:

«من 33 سال و چهار ماه عمر صرف فعالیت نظامی کردهام. در تمام این دوره به عنوان یک محافظ رده بالا برای موسسات بازرگانی بزرگ، وال استریت، و بانکها نقش ایفا کردم. من کمک کردم تا مکزیکو و تامپیکو در سال 1914 تبدیل به جای امنی برای منافع نفتی آمریکا شود. من کمک کردم تا هایتی و کوبا تبدیل به جای مناسبی برای سودآوری بانک سیتی شوند. من کمک کردم تا به 6 کشور آمریکای مرکزی برای تامین منافع وال استریت تجاوز شود. من کمک کردم تا نیکاراگوئه خالصا در اختیار بانک بین المللی برادران براون در سال 1902-1912 قرار گیرد. من در سال 1916 اهمیت جمهوری دومنیکن را برای منافع صنعت شکر آمریکا آشکار کردم. من در سال 1903 هندوراس را مکان مناسبی برای شرکت‌های میوه‌ی آمریکایی کردم. در 1927 کمک کردم تا شرکت نفت استندارد بدون مزاحمت در چین به فعالیت بپردازد.»[21]

عبدالبهاء مژده‌های دیگری نیز درباره‌ی آمریکا می‌دهد:

«امّا دولت و ملّت امریکا مسلّم است که نه خیال مستعمراتی دارند نه در فکر توسیع دائره مملکت هستند و نه در صدد حمله بسائر ملل و ممالک.»[22]

عبارات عبدالبهاء در حالی اظهار شده‌اند که در همان زمان آمریکا درگیر دو جنگ اساسی بوده:

1-درگیری با مسلمانان فیلیپینی و مالایی که در برابر استعمار اسپانیا و آمریکا مقاومت می‌کردند. این جنگها با نام Moro Rebellion شناخته می‌شوند.

2-اشغال نیکاراگوئه از 1912-1933.

پیش گویی عبدالبهاء درباره‌ی عدم حمله به سائر ملل آن قدر دقیق بود که آمریکا را به یکی از خشن‌ترین و جنگاورترین کشورهای جهان تبدیل کرد؛ به طوری که در صدها جنگ و درگیری در سراسر جهان شرکت نمود. تعدادی از مهم‌ترین این جنگ‌ها که آمریکا به نوعی در آنها دخالت داشته، ذیلا ذکر می‌شوند:




صص 557-558

 

  • انقلاب مکزیکو از 1914-1919
  • اشغال هائیتی از 1915-1934
  • اشغال جمهوری دومینیکن از 1916-1924
  • جنگ جهانی اول 1917-1918
  • جنگ داخلی روسیه از 1918-1920
  • جنگ جهانی دوم از 1941-1945
  • اولین جنگ هندوچین از 1950-1954
  • جنگ ویتنام 1953-1975
  • جنگ داخلی لائوس از 1953-1975
  • بحران لبنان 1958
  • بحران کنگو 1960-1965
  • حمله به خلیج خوک ها 1965
  • درگیری هادر کلمبیا از 1964 تا به امروز
  • اشغال جمهوری دومنیکن از 1965-1966
  • جنگ در بولیوی از 1966-1967
  • جنگ کره از 1966-1969
  • جنگ داخلی کامبوج از 1970-1975
  • جنگ شوروی در افغانستان 1979-1989
  • جنگ داخلی لبنان 1982-1984
  • اشغال جزایر گرنادا 1983
  • لیبی 1983، 1986، 1989
  • ایران 1987-1988
  • پاناما 1989-1990
  • جنگ خلیج 1990-1991
  • جنگ بوسنی 1993-1995
  • جنگ کوزوو 1999
  • افغانستان از 2001 تا به امروز
  • عراق 2003-2011

این جنگ‌ها و درگیری‌ها منجر به کشته شدن میلیون‌ها نفر در سراسر جهان شدند. آمریکا که طبق پیش گویی و اظهار نظر عبدالبهاء «علمدار صلح در عالم»[23]است و ملتی دارد که «با همهء عـالم در صلح و آشتی است و سـزاوار است علم اخوّت و صـلح بین المللی را برافرازد»،[24]بعد از اینکه به این توصیفات از جانب عبدالبهاء مفتخر شد، از تمام ملل دیگر دنیا در جنگ افروزی و خشونت پیشی گرفت. آری! نمادهای بزرگ صلح و آشتی آمریکا با همه‌ی ‌عالم را می‌توانیم در جنگ جهانی دوم و در شهرهای هیروشیما و ناگازاکی ببینیم!

همه‌ی ‌دنیا می‌توانند ببینند چگونه آمریکای نجیب، بمب‌های اتمی خود را به عنوان پیام صلح و دوستی به زنان و کودکان هیروشیما و ناگازاکی هدیه کرد[25] و صدها هزار زن، مرد، کودک و شیرخوار را در یک آن به هلاکت رساند.




ص 559

 

به هر حال بنا به فرموده‌ی عبدالبهاء، حمایت از صلح و انزجار از جنگ، تعلیم و خواسته‌ی تمام انبیاء و عقلای عالم بوده است.[26] در تایید این گفته، نمونه‌هایی از زرتشت و اسلام را بیان می‌کنیم. در آیین زرتشت داریم:

«من می‌ستایم آیین مزدیسنا راکه دور افکننده ی جنگ افزارو ضدجنگ و خون ریزی است.»[27]

در جایی دیگر از اوستا این گونهآمدهاست:

«ما صلح و سلامتی را می‌ستاییمکه جنگ و ستیز را در هم شکند.»[28]

«بشود كه ما با همه راستان كه در سراسر هفت كشور زمین هستند همكار و انباز باشیم. بشود كه آن‌ها با ما و ما با آن‌ها یكی باشیم. بشود كه همه با یكدیگر محبت و معاونت كنیم و سراسر كردار نیكی كه از این رو برآورده شود در گنجینه اهورا مزدا پذیرفته و جاودان خواهد ماند.»[29]

قرآن نیز، همگان را به صلح و زندگی مسالمت‌آمیز دعوت می‌کند:

«ای ایمان ‌آورندگان! همگی در صلح و آشتی درآیید؛ و از گام‌های شیطان پیروی نکنید؛ که او دشمن آشکار شماست.»[30]




ص 560

 

و حتی اهل کتاب (یهود و نصاری) را به اصول و مبانی مشترک فرا می‌خواند:

«بگو ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که بین ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یکتا را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و کسی از ما، دیگری را ـ‌جز خدای یگانه‌ـ به پروردگاری نپذیرد ...»[31]

و به این ترتیب مقدمه‌ی زندگی مسالمت آمیز اهل کتاب را با مسلمانان فراهم می‌کند.

اسلام هرگونه تعدّی، تجاوز و ستمگری را محکوم و از آن نهی می‌نماید:

«از حد نگذرید (تجاوز نکنید)، زیرا خداوند از حد گذرندگان (تجاوزگران) را دوست ندارد.»[32]




ص 561

0 didgahe dowwom

آیا بهاییان خود همواره در صلح بودند و هرگز نجنگیده‌اند؟

 

عبدالبهاء معتقد است: اینکه کسی بگوید صلح خوب است و جنگ مذموم، باعث برقـراری صلح نمی‌شود. دانستـن، سبـب حصول نیسـت. مهم، اجرا و پیاده سازی آن است:

«جمیع عقلاء بشر جمیعاً متّحد و متّفق بر آنند که جنگ سبب خرابی است و صلح سبب آبادی کلّ متّفق اند که جنگ بنیان انسانی براندازد ... مجرد علم به شیء كفایت نمی‌كند. اگر انسان بداند غنا خوب است، غنی نمی‌شود و انسان اگر بداند علم ممدوح است، عالم نمی‌شود و انسان اگر بداند عزت مقبول است عزیز نمی‌شود و علی هذا القیاس، دانستن سبب حصول نیست.»[33]

پس بنا بر گفته‌ی عبدالبهاء ادعای صلح دوستی هنر نیست و باید سیره‌ی عملی بهاییان در برقراری صلح و اجتناب از جنگ بررسی شود. در تعلیم سوم (دین باید سبب الفت و محبت گردد)، به تفصیل مواردی که حاکی از جنگ و خشونت بابیان و بهاییان بوده، بررسی گردید، لذا در این قسمت به ذکر چند مورد اجمالی اکتفا می‌کنیم:




ص 562

 

-        دستور باب مبنی بر سوزاندن کتب غیر بابی، گردن زدن و قتل عام آنهایی که ایمان نمی‌آورند، ویران نمودن مساجد و زیارتگاه‌ها[34]

-        جنگ و دعواهای بابیان برای کسب عنوان من یظهره اللهی[35]

-        به راه افتادن سه جنگ خونین، به تحریک و دستور باب در سه نقطه‌ی ایران و به جا ماندن هزاران کشته و زخمی[36]

-        جنگ و جدال بهاءالله با برادرش صبح ازل و به تبع آن، بهاییان با ازلیان[37]

-        منازعات عبدالبهاء (عباس افندی) با برادرش محمدعلی افندی بر سر جانشینی بهاءالله [38]




ص 563

 

-        درگیری‌های شوقی با بسیاری از پیروان قدیمی بهاییت[39]

-        جدال روحیه ماکسول(همسر شوقی افندی) وسازمان ایادی با میسن ریمی رئیس هیئت بینالمللی بهایی[40]

در ادامه چند نمونه‌ی دیگر از سیره‌ی عملی رهبران و مؤسسان بهاییت ذکر می‌کنیم.

 

1- میرزا اسدالله، نوکر بهاءالله

حبیب مؤید در خاطراتش درباره‌ی یکی از نوکران بهاءالله به نام میرزا اسدالله کاشی می‌نویسد:

«آقا اسدالله كاشی كه او را شیر ماده می‌نامیدند خیلی كوتاه قد و خدمتگزار بود تا آخر عمرش در بیت مبارك خدمت كرد. حضرت عبدالبهاء می‌فرمودند این آقا اسدالله را می‌بینی با این قدش در بغداد یك قمه بلندی می‌بست و در خدمت جمال مبارك می‌رفت و دشمنان امر، از او حساب می‌بردند.»[41]




ص 564

 

2- جنایات در عراق

عزّیه خانم، خواهر بهاءالله، از اوضاع خشونت بار بهاءالله و پیروانش این چنین می‌نویسد:

«جمعی ارقلاش و اوباش‌های ولایت ایران و جسته گریخته‌های آن سامان را كه در هیچ زمان به هیچ مذهبی داخل نشده و به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده، جز آدم كشی، كاری نیافته و به غیر از مال مردم بردن به شغلی نشتافته، با آن ادعای حسینی كردن، اشرار شمر كردار را به دور خود جمع نمودند، از هر نفسی كه غیر از رضای خاطر ایشان نفسی بر آمد قطع كردند و از هر سری كه جز تولای ایشان صدایی برآمد كوبیدند و از هر حلقی كه غیر از خضوع به ایشان حرفی بیرون آمد بریدند و در هر دلی كه در او سوای محبت ایشان بود شكافتند. اصحاب طبقه اول كه اسامی‌شان مذكور شد از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب كربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند. سید اسمعیل اصفهانی را سر بریدند و حاجی میرزا احمد كاشی را شكم دریدند. آقا ابوالقاسم كاشی را كشته در دجله انداختند، سیداحمد را به پیشدو كارش را ساختند، میزا رضا خالوی حاجی سید محمد را مغز سرش را به سنگ پراكندند و میرزا علی را پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندند و غیر از این اشخاص جمعی دیگر را در شب تار كشته اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره كرده چنان كه بعضی از مؤمنین و معتقدین را این حركات فاسخ اعتماد گردید، به واسطه این افعال زشت و خلاف كاری‌ها از دین بیان عدول كرده و این بیت را انشا نموده در محافل می‌خواندند و می‌خندیدند

اگر حسینعلی مظهر حسینِ علی است

هزار رحمت حق بر روان پاك یزید!

و می‌گفتند كه ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم.»[42]




صص 565-568

 

امّا با وجود چنین پرونده‌ای از تاریخ بهاییت - که پر از ظلم، جنگ، قتل، جنایت، خونریزی و نزاع است - عبدالبهاء چنین نطق می‌کند:

«در زمانیکه در ایران حرب و جدال بود حرب بین ادیان بود حرب بین مذاهب بود ادیان دشمن یکدیگر بودند از یکدیگر احتراز میکردند و یکدیگر را نجس میدانستند حرب بین اقوام بود حرب بین دول بود حرب بین اقالیم بود در همچو وقتی و همچو ظلمتی حضرت بهاءالله ظهور کرد و آن ظلمات را زائل کرد.»[43]

و بی توجه به کُشت و کشتاری که بهاءالله به راه انداخت، در گوش مردمِ بی خبر اینطور خوانده می شود که:

«در قرآن و بیان حكم تعرض به سایر ادیان است ولی كتاب اقدس ناسخ این احكام، زیرا سیف به كلی نسخ شده و تعرض به كلی ممنوع گشته حتی مجادله با سایر ملل جائز نیست.»[44]

b565

خوب است بهاییان به این چند سوال نیز پاسخ دهند:

1-تفاوت بهاییان با دیگران چیست وقتی عبدالبهاء، خود می‌گوید:

«یک وقتی اقوام همجیهء وحشیه بر هیئت اجتماعیه هجوم نمایند تا جمیع را بقتل رسانند در چنین موردی دفاع لازم است»؟[45]

مگر زرتشت،مسیحیت و اسلام به مردم توصیه کرده‌اند جنگ راه بیاندازند؟ مگر نه اینکه همگان گفته‌اند جز در مواقع دفاعی با دیگران درگیر نشوید؟ آیا برای روشن شدن این مطلب که اگر گروهی وحشی برای کشتن ما به ما حمله کردند از خود دفاع کنیم، نیاز به ارشادات عبدالبهاء داریم؟! آیا این توصیه‌ی ایشان مصداق چشم بسته غیب گفتن نیست؟!

 

2- چگونه آئینی که پیامبرش این چنین سخن می‌گوید با سرافرازی مدّعی صلح عمومی است:

«بردشمنانم مانندشعله‌ی آتش باش و برای دوستانم كوثر بقا.»[46]

«ای احبای خدا، ابر فضل باشید برای آن که به خدا و آیاتش ایمان آورده، و عذاب حتمی باشید برای کسی که به خدا کافر شده و از مشرکان است.»[47]

«خداوند او (یعنی بهاءالله) را نوری برای موحدین (بهاییان) و آتشی برای مشرکین (منکرین بهاییت) قرار داده است.»[48]

«پس به زودی خداوند از آستین قدرت دست های قوت و غلبه را بیرون می آورد. پس غلام (یعنی بهاءالله) را یاری می کنند و زمین را از آلودگی هر مشرک مردود (منکرین بهاییت) پاک می کنند. و بر (این) امر بپا خواهند خواست و با نام مقتدر و ابدی من سرزمین ها را فتح خواهند کرد و به سرزمین ها وارد خواهند شد و همه بندگان از آن ها وحشت خواهند کرد.»[49]

 

3-کسی که تاب شنیدن نام دین خود را از زبان دیگران ندارد و به خاطر آن دعوا راه می‌اندازد، چگونه می‌خواهد در تمام عالم صلح ایجاد کند:

«وقتی جمال مبارك از سلیمانیه تشریف آوردند یك روز توی كوچه تشریف می‌بردند با مرحوم آقا میرزا محمدقلی، یك شخص كباب فروش آهسته گفت: باز بابی‌ها آفتابی شدند! جمال مبارك به میرزا محمدقلی فرمودند: بزن توی دهنش! میرزا محمد قلی ریش او را گرفته توی سرش می‌زد.»[50]

 

4- فردی مانند عبدالبهاء که در موارد متعدد[51] به دیگران سیلی می‌زده و رفتار خشن از خود نشان می‌داده چگونه داعی دار صلح و دوستی شده است؟

 

5- چرا بهاییان پیش بینی عبدالبهاء مبنی بر وقوع صلح جهانی در سال 1957 را از کتب‌شان حذف کردند؟ ذیل تعلیم اول به این تحریف اشاره کرده بودیم:

«شاید مهم‌ترین تغییر در کتاب بهاءالله و عصر جدید در صفحه 212 چاپ 1923 میلادی رخ داده است. از این بخش به عنوان پیشگویی بهاییت درباره‌ی فرا رسیدن سلطنت الهی ذکر شده است. در این قسمت اسلمنت تفسیر عبدالبهاء از دو آیه آخر کتاب دانیال در انجیل را نقل می کند. عبدالبهاء ادعا می‌کند که منظور از 1335 روزی که دانیال ذکر کرده، 1335 سال خورشیدی از زمان هجرت محمد به مدینه در سال 622 میلادی است که برابر با 1957 میلادی می‌شود. وقتی از او پرسیده می‌شود که «ما در پایان این 1335 روز باید منتظر چه امری باشیم»؟ او پاسخ می ‌دهد: «صلح جهانی کاملا برقرار می شود، زبانی بین المللی توسعه داده خواهد شد. سوء تفاهم‌ها از میان خواهند رفت، امر بهایی در همه جا منتشر خواهد شد و وحدت عالم انسانی برقرار شده و [دوره‌ای] بسیار با شکوه خواهد بود!» در چاپ‌هایی که بعد از مرگ اسلمنت منتشر شدند، سخنان او بدین گونه تحریف شدند که او گفته عبدالبهاء «زمان تحقّق این نبوّت دانیال را از ابتدای سنهء هجری اسلامی حساب فرمودند» و سپس یکی از الواح عبدالبها ذکر می‌شود که او گفته: «لانّ بذلک التّاریخ ینقضی قرن من طلوع شمس الحقیقه (یعنی: زیرا بر اساس آن تاریخ یک قرن از طلوع خورشید حقیقت خواهد گذشت)» ... اسلمنت این چنین نوشته که عبدالبهاء واضحا گفته این پیشگویی باید از ابتدای هجرت یا همان سال 622 میلادی محاسبه شود و شرایط خاصی در سال 1957 که این امر محقق می شود وجود خواهند داشت. وقتی مشخص شد که این پیشگویی بهایی محقق نمی‌شود، این عبارات با عباراتی مبهم جایگزین شدند که تا به امروز در این کتاب موجود هستند.»[52]




ص 569

0 didgahe sewwom

آیا از نظر عقلی تحت هر شرایطی می‌توان صلح کرد و یا جنگ نکرد؟

 

اگر در دنیا ظالمی نباشد و ظلمی روی ندهد، صلح و تحریم جنگ، خوب و عقلانی است. اما اگر متجاوزی قصد اموال، ناموس و یا جان ما و هم وطنان ما را کرد، آیا باید گفت چون جنگ توسط بهاءالله تحریم شده، متجاوزان آزادند به کار خود ادامه دهند؟

اگر گروهی به قصد غارت و ظلم به خانواده‌ی ما هجوم آورند، آیا باید بگوییم چون برداشتن اسلحه و جنگ حرام است،[53] آزادند هر کار می‌خواهند انجام دهند و خیال‌شان هم راحت




ص 570

 

باشد که هیچ کس در صدد قصاص و مقابله بر نخواهد آمد؟ آیا چون بهاءالله امر فرموده، بهتر است خود و خانواده مان کشته شویم تا کسی را بکشیم:

«وقتی که بهاءالله ظاهر شدند ... فرمودند إِن تُقتلوا خیر لکم من أَن تَقتلوا»؟[54]

عبدالبهاء می‌گوید:

«هیأت اجتماعیه باید محافظه حقوق بشریه نماید . مثلاً اگر کسی بر نفس من تعدّی کند و ظلم و جفا روا دارد و زخم بر جگرگاه زند ابداً تعرّض ننمایم بلکه عفو نمایم ولی اگر کسی بخواهد باین سید منشادی تعدّی کند البتّه ردع و منع نمایم هر چند در حقّ ظالم عدم تعرّض بظاهر رحمت است لکن در حقّ جناب منشادی ظلم است.»[55]

این چه دین و منطقی است که به شخص اجازه دفاع از خودش را نمی‌دهد اما به دیگری که کنار او است این اجازه را داده؟ کدام عقل این گفته‌ی ‌عبدالبهاء را تأیید می‌کند که اگر کسی بخواهد یک بهایی را بکشد (زخم بر جگرگاه بزند)، شخص بهایی نباید مانع کشته شدن خود شود (ابدا تعرض نکند) و ضمنا پس از مردن هم قاتل خود را ببخشد (عفو نماید)؟ یا اینکه اگر مثلا به یک زن بهایی تجاوز شود، او حق دفاع از خود نداشته باشد و ضمنا متجاوز را هم عفو نماید؟

همان طور که در بالا اشاره شد، از نظر عبدالبهاء، تنها اجتماع حق مقابله با ظالم را دارد. او می‌گوید اگر مظلوم شخصا اقدام به مقابله به مثل کند مرتکب انتقام شده و این امر مذموم است! کدام عقلی تایید کننده‌ی این فرمایش عبدالبهاء است:




ص 571

 

«اگر نفسی به نفسی ظلمی كند ستمی كند، ‌تعدی كند، و آن شخص مقابله بالمثل نماید این انتقام است و مذموم است زیرا زید اگر پسر عمرو را بكشد عمرو حق ندارد كه پسر زید را بكشد، اگر بكشد انتقام است این بسیارمذموم است بلكه باید بالعكس مقابله كند، عفو كند بلكه اگر ممكن شود اعانتی به متعدی نماید.این نوع سزاوار انسان است.»[56]

البته ایشان در فرمایش فوق مرتکب اشتباه منطقی نیز شده و مقابله به مثل و انتقام را یکی گرفته است. در حالی که مقابله به مثل یعنی کاری را که کسی در حق شخصی انجام می دهد عین آن را در حق خودش انجام دهند. مثلا اگر کسی را کشته، خودش را بکشند. اما انتقام می تواند به جهتی ناعادلانه سوق پیدا کند. مثلا اگر کسی فرزند کسی را بکشد، در مقابل برای آنکه از او انتقام گرفته باشند، فرزندش را بکشند! این دو روش نه نامشان و نه مقبولیتشان یکسان نیست. اولی مقابله به مثل است و دومی، انتقام کور. اولی در بسیاری موارد حق است و دومی ظلم.

دوری از جنگ، برای آن زمان است که متجاوز و ظالمی نباشد. اسلام نیز مسلمانان را از آغاز به جنگ باز می‌دارد و تاکید می‌کندهرگاه گروهی از کفار واقعاً بی ‌طرفی برگزیده و در پی مسالمت باشند، مسلمانان حق جنگیدن با آنها را ندارند:

«پس اگر از شما کناره گرفتند و با شما پیکار نکردند، بلکه پیشنهاد صلح دادند، خداوند به شما اجازه نمی‌دهد که متعرّض آنان شوید.»[57]

رسول خاتم (ص) و جانشینِ برحقّ شان علی بن ابیطالب (ع) در دوران حکومت خود، هیچ‌گاه آغازگر جنگ نبوده‌اند.‌ بلکه همه‌ی جنگ‌های پیامبر، دفاعی و در پاسخ به تجاوزات و پیمان‌شکنی دشمنان دین بوده است. اما آن زمان که دشمنان، جنگ به راه می‌اندازند و تعدّی روا




ص 572

 

می‌دارند، باید مقابل تجاوز و تعدّی‌شان ایستاد و با تمام قوا از حق خود دفاع کرد. قرآن دفاع در برابر متجاوز را توصیه کرده است:

«به كسانى كه در معرض ستم و هجوم واقع شوند اجازه داده شده كه از خود دفاع كنند، و خداوند قادر است آنها را پیروزی دهد، آنها كه از وطن‌شان بدون حق بیرون رانده شده‌اند، و تنها گناه آنها این بود كه مى‌گفتند پروردگار ما خداست و اگر خداوند جمعى از مردم [متجاوز] را به وسیله‌ی مردم [صالح] دفع نكند، دیرها[ى راهبان‏] و كلیساها[ى ترسایان‏] و كنشتها[ى جهودان‏] و مسجدها[ى مسلمانان‏] كه نام خدا در آن برده مى‌شود [به وسیله‌ی عناصر متجاوز] ویران خواهد شد.»[58]

جالب اینجاست که بهاییان از این تعلیم، فقط در تبلیغات‌شان و تحریک اذهان عمومی بهره می‌برند. صلح و تحریم جنگ همیشه آرزوی همه‌ی مردم بوده است. لذا خصوصا آنهایی که مورد ظلم و جنگ واقع شده‌اند و خسارت دیده‌اند، با شنیدن این تعلیم به یاد آرزوی دیرینه‌‌شان می‌افتند، نسبت به بهاییت حسّ خوبی پیدا می‌کنند.

طبیعی است آنانی که به دلیل جنگ، داغ دار شده‌اند و عزیز از دست داده‌اند، به این جملات عبدالبهاء، سر تایید تکان می‌دهند:

«واضح است که انسان چند روزی روی زمین زندگی میکند و بعد از آن الی الابد زیر آن میرود قبر ابدی او است. آیا سزاوار است که بجهت این گورستان ابدی انسان جنگ کند؟»[59]




ص 573

 

اما باید گفت که بهاءالله و عبدالبهاء هم مانند دیگر جنگ طلبان، جنگ، کشتار و حتی کشورگشایی را در مواقعی واجب و مقدم بر صلح می‌دانند. عبدالبهاء می‌گوید:

«جهانگشائی و کشورستانی ممدوح و بلکه در بعضی اوقات جنگ بنیان اعظم صلح است ... فی الحقیقه این قهر عین لطف و این ظلم جوهر عدل و این جنگ بنیان آشتی است.»[60]

جهانگشایی و کشورستانی به معنی حمله به کشورهای دیگر و تصرف آنان است. مسلکی که به پیروانش دستور می‌دهد از خود دفاع نکنند، چگونه تصرف دیگر ممالک را ممدوح می‌شمارد؟!

جالب اینجاست که بهاییان، غرب را به خاطر این طرز فکر سرزنش می‌کنند. ایشان می‌گویند بر خلاف بهاییت که خواهان صلح، به معنی کامل کلمه است، غربیان حتی صلح را هم می‌خواهند با جنگ به دست آورند:

«در غرب عبارت « اگر خواهان صلح هستی خود را برای جنگ مهیاساز» نه تنها در سیاست بلکه در علم و فلسفه نیز قدمتی تاریخی دارد.»[61]

0 to khod

 


[1]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 150.

[2]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 48 (به نقل از عبدالبهاء).

[3]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 52 (به نقل از عبدالبهاء).

[4]- “Universal peace is assured by Baha’u’llah as a fundamental accomplishment of the religion of God—that peace shall prevail among nations, governments and peoples, among religions, races and all conditions of mankind. This is one of the special characteristics of the Word of God revealed in this Manifestation,”Abdu’l-Baha, The Promulgation of Universal Peace, 2nd ed. (US Baha’i Publishing Trust, 1982), pp. 455.

[5]- از 1724 تا 1804 میلادی.

[6]- عبدالبهاء، خطابات، ج 3، ص 78.

[7]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 99.

[8]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص 99-100.

[9]- شوقی، قرن بدیع، صص 227-228.

[10]- «الهی الهی اسالك بتأییداتك الغیبیه و توفیقاتك الصمدانیه و فیوضاتك الرحمانیه ان تؤید الدوله ئالعلّیه العثمانیه و الخلافه المحمّدیه علی التمكنّ فی الارض و الاستقرار علی العرش»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 312.

[11]- «اللّهمّ اید الامپراطور الاعظم جورج الخامس عاهل انگلترا بتوفیقاتک الرحمانیه و ادم ظلّها الظلیل علی هذا الاقلیم الجلیل ... حیفا ١٧ دسمبر ١٩١٨ ع‌ع کرمان»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 347.

[12]- عبدالبهاء، خطابات، ج 1، ص 23.

-[13] شوقی، قرن بدیع، صص 624-625.

-[14]«سلطان عبدالعزیز پادشاه جائر عثمانی که باتّفاق سلطان ایران ناصرالدّین شاه صدمات و بلایای لاتحصی بر هیكل مقدّس مرکز امر وارد و سه بار حکم نفی و تبعید آن جمال احدیه را از نقطه ای به نقطهء دیگر صادر نمود و در کتاب اقدس به جالس بر «کرسی ظلم» یاد شده»: شوقی، قرن بدیع، ص 364؛«ارض اقدس قلب و مرکز مقدّس امر الهی در نتیجهء مخاصمات و محاربات مذکوره که بالغاء سلطه و نفوذ حکومت ترک منتهی گردید آزاد شد و تضییقات و شدائدی که سنین متمادی شارع اعظم و مرکز میثاق اتمّ را باصعب وجه احاطه نموده بود مرتفع گردید و امر الله از یوغ اسارت آن قوم رهائی حاصل نمود و لیکن مردم آن سرزمین در قسمت اعظم جنگ گرفتار مهالک و مخاطر شدیده گردیدند و بعلّت غفلت و عدم لیاقت ولاة‌ امور و بیرحمی و لاقیدی زمامداران ... فرماندهء كلّ قوای ترک جمال پاشای غدّار و سفّاک عدوّ صائل و خصم لدود شریعة‌ الله نظر به تلقینات و تحریکات مغرضین و سوء ظنّ شدید که نسبت بامر الهی حاصل نموده بود بمخالفت بی منتهی برخاست و بانعدام كلمة‌ الله مصمّم گردید حتّی صریحاً اظهار داشت که چون از دفع دشمنان خارج فراغت یابد بتصفیهء امور داخل اقدام و در اوّلین قدم حضرت عبدالبهاء را علی ملأ الاشهاد مصلوب و روضهء مبارکه را منهدم و باخاک یکسان خواهد نمود ... سلطه و حکومت ترک بر اراضی مقدّسه منتفی گردید و سردار غدّار که بانعدام مرکز عهد یزدانی کمر همّت محکم بسته بود بقهر و غضب الهی گرفتار شد»: شوقی، قرن بدیع، صص 620-623.

[15]- «الهی الهی اسالك بتأییداتك الغیبیه و توفیقاتك الصمدانیه و فیوضاتك الرحمانیه ان تؤید الدوله ئالعلّیه العثمانیه و الخلافه المحمّدیه علی التمكنّ فی الارض و الاستقرار علی العرش»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 312.

-[16] شوقی، قرن بدیع، ص 621.

-[17] شوقی، قرن بدیع، صص 623-624.

[18]- اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 271.

[19]- Banana Wars

[20]-Smedley Butler

[21]- “I spent 33 years and four months in active military service and during that period I spent most of my time as a high class muscle man for Big Business, for Wall Street and the bankers. In short, I was a racketeer, a gangster for capitalism. I helped make Mexico and especially Tampico safe for American oil interests in 1914. I helped make Haiti and Cuba a decent place for the National City Bank boys to collect revenues in. I helped in the raping of half a dozen Central American republics for the benefit of Wall Street. I helped purify Nicaragua for the International Banking House of Brown Brothers in 1902-1912. I brought light to the Dominican Republic for the American sugar interests in 1916. I helped make Honduras right for the American fruit companies in 1903. In China in 1927 I helped see to it that Standard Oil went on its way unmolested,” Eugene Jarecki, The American Way of War: Guided Missiles, Misguided Men, and a Republic in Peril, (Free Press, 2010), p. 145.

[22]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 69 .

[23]- اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 271.

[24]- همان.

[25]- بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی دو اقداماتمی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم به دستور هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا، علیه ژاپن انجام گرفتند. در این اقدام ها، دو بمب اتمی به فاصله ی ۳ روز بر روی شهرهای هیروشیما و ناگازاکی انداخته شد که باعث کشتار گسترده شهروندان این دو شهر گردید. حدود ۲۲۰۰۰۰ نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند که بیشتر آنان را شهروندان غیرنظامی تشکیل می‌دادند. بیش از نیمی از قربانیان بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال ۱۹۴۵ بر اثر اثرات مخرب تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست دادند.

[26]- «جمیع كتب الهی و جمیع انبیاء ‌الهی و جمیع عقلای بشر، جمیعا متحد و متفق بر آن اند كه جنگ سبب خرابی است و صلح سبب آبادی. كل متفق اند كه جنگ بنیان انسانی براندازد»: عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 99.

[27]- اوستا. دفتر دوم، یسنا 12، بند 9.

[28]- اوستا. دفتر سوم، سروش یشت هادخت، بند 15.

[29]- فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج 3، ص 219. پاورقی (آخرین گهنبار 1 و 2 را از كتاب مقدس زرتشتیان در این جا آورده است).

[30]- «یا اَیهَا ٱلَّذِینَ اَمَنوُاْ ٱدْخُلُواْ فِی ٱلْسِّلْمِ کافَّه وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ ٱلْشَّیطَانِ اِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینْ»: قرآن کریم، سوره‌ی بقره، آیه‌ی 208.

[31]- «قُلْ یا اَهْلَ ٱلْکتَابِ تَعَالَواْ اِلَی کلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَ بَینَکُمْ اَلَّا نَعْبُدَ اِلَّا ٱللَّهَ وَلاَ نُشْرِک بِهِ شَیئاً وَلاَ یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً اَرْبَاباً مَنْ دُونِ‌ ٱللَّه...»: قرآن کریم. سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 64.

[32]- «وَلَا تَعْتَدُوا اِنَّ‌ ٱللَّهَ لَایحِبُّ ٱلْمُعْتَدِینْ»: قرآن کریم. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 190؛ و سوره‌ی مائده، آیه‌ی 87.

[33]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، صص 99-100.

[34]- «در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق كتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق بود»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 266.

[35]- پس از مرگ علی محمد باب به غیر از میرزا حسین علی نوری و برادرش صبح ازل، بیست و پنج نفر دیگر از بابیه خود را موعود کتاب بیـان خواندند. مانند میرزا اسدالله دیان، میرزا محمد نبیل زرندی (که بعدها با بهاءالله همراه گردید)، میرزا غوغای درویش، سید بصیر هندی: برگرفته از: فیضی، حضرت بهاءالله، صص 103-104.

[36]- اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل (مطالع الانوار)، صص 330، 345-346 و434؛ و سبحانی، آموزه‌های نظم نوین جهانی بهایی

[37]- باب، صبح ازل را به عنوان جانشین خود تعیین نموده بود. تصویر وصیت‌نامه‌ی باب که در آن صبح ازل را به عنوان جانشین خود، تعیین کرده، در مقدمه‌ی کتاب نقطه الکاف توسط ادوارد براون ارائه شده است. کاشانی، نقطة الکاف، مقدمه‌ی کتاب، ص 19. ولی بهاءالله اعلام کرد جانشین باب و «من یظهره الله» کسی نیست جز خودش! به همین دلیل بین دو برادر و طرفداران‌شان درگیری‌های شدیدی صورت گرفت. حكومت عثمانى براى پایان دادن به این منازعات، بهاءالله و پیروانش را به عكا در فلسطین و صبح ازل و ازلیان را به قبرس تبعید كرد.

[38]- طبق وصیت‌نامه‌ی بهاءالله، جانشین او غصن اعظم (یعنی عبدالبهاء) و پس از او غصن اکبر (یعنی محمد علی افندی) تعیین شده بود: «وصیه الله آن كه باید اغصان (لقب خویشاوندان باب) و افنان (لقب خویشاوندان بهاءالله) و منتسبین، طراً بغصن اعظم ناظر باشند ... قَد قَدَّرَ اللهُ مَقامَ الغُصنِ الأكبَرَ بَعدَ مَقامِهِ إنَّهُ هُوَ الآمِرُ الحَكیمُ قَدِ اصطَفَینَا الأكبَرَ بَعدَ الأعظَم امرا من لدن علیم خبیر. محبت اغصان بر كل لازم ... احترام و ملاحظه‌ی اغصان بر كل لازم»: بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، صص 402-403. اما پس از مرگ بهاءالله، بین دو برادر (غصن اکبر و غصن اعظم) اختلاف ایجاد شد و کار به دعوا و ناسزاگویی کشید. عبدالبهاء طرفداران خود را ثابتین و طرفداران برادرش محمد علی افندی را ناقضین می‌خواند. در مقابل، محمد علی افندی طرفداران خود را موحدین و طرفداران برادر را مشرکین می‌نامید.

[39]- دیدیم که بنا به وصیت بهاءالله، پس از عبدالبهاء باید غصن اکبر یعنی محمد علی افندی ریاست بهاییان را در دست می‌گرفت. اما پس از درگیری‌های عبدالبهاء و برادرش، عبدالبهاء بر خلاف وصیت پدر، شوقی افندی نوه‌ی دختری‌اش را به عنوان جانشین خود معرفی نمود. به همین دلیل برخى از بهاییان ریاست شوقى را نپذیرفتند و منازعات و درگیری‌های جدیدی رخ داد.

[40]- بر خلاف پیش بینی عبدالبهاء، شوقی افندی عقیم بود و جانشینی برای خود تعیین نکرد. لذا پس از مرگش، رهبران بهایی بر سر کسب جایگاه جانشینی او به تکاپو افتادند و هر یک خود را بر حق و دیگران را باطل خواند. در این میان عمق درگیری‌های طرفداران روحیه ماکسول (همسر شوقی افندی) و طرفداران ریمی (رییس سابق هیئت بین المللی بهایی) از دیگران بیشتر بود. به گونه‌ای که ریمی بیت‌العدلی را که روحیه ماکسول بنا نهاده بود، نامشروع خواند و بیت‌العدل نیز ریمی را طرد روحانی نمود.

[41]- مؤید، خاطرات حبیب، ج 1، ص 385 (به نقل از عبدالبهاء).

[42]- عزّیه خانم، تنبیه النائمین، صص 11-12.

[43]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 72 (به نقل از عبدالبهاء).

[44]- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 36، ص 272.

[45]- اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 193.

[46]- «كن كشعله النّار لاعدائی و كوثر البقاء لاحبّائی»: بهاءالله، ادعیه حضرت محبوب، لوح احمد.

-[47] «انتم یا احباء الله كونوا سحاب الفضل لمن آمن بالله و بآیاته و عذاب المحتوم لمن كفر بالله و كان من المشركین»: بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، ص 216.

[48]- «قد جعله اللّه نوراً للموحّدین و ناراً للمشرکین»: بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 74، ص 372.

[49]- «فسوف یخرج اللّه من اکمام القدرة ایادى القوّة و الغلبة و ینصرنّ الغلام و یطّهرنّ الارض عن دنس کلّ مشرک مردود. و یقومنّ علی الامر و یفتحنّ البلاد باسمى المقتدر القیوم و یدخلنّ خلال الدیار و یأخذ رعبهم کلّ العباد» : بهاءالله، آثار قلم اعلی، ج 2، لوح 90، ص 587.

[50]- مؤید، خاطرات حبیب، ج 1، ص 266 (به نقل از عبدالبهاء).

[51]- «روزی (عبدالبهاء) در بیرونی بیت مبارک در حیفا فرمودند «دستمالم را فراموش کردم». یک نفر از احبا که معروف باستاد محمد علی بنا بود باین مضمون عرض کرد: «چگونه میشود مظهر حق چیزی فراموش کند»؟ فورا یک سیلی باو زدند و فرمودند: «مردک! به یک دستمال فراموش کردن صد نفر را امتحان می کند.»: خلیل شهیدی، خاطرات خلیل شهیدی، ص 193؛ «...آنگاه (عبدالبهاء) با کمال وقار و قدرت نزدیکش تشریف بردند و چند کشیدی و سیلیهای محکم باو زدند ...»: خلیل شهیدی، خاطرات خلیل شهیدی، صص 224-225؛ «...بلند شد تا کفشش را به پا کند. تا عقب کرد یک سیلی محکمی به او زدم. خواستم یکی دیگر بزنم که فرار کرد....»: مؤید، خاطرات حبیب، ج 1، صص 416-417 (به نقل از عبدالبهاء)؛ ««گفتم قم (پاشو) و یک سیلی به گوشش زدم و از بالای عمارت بلند کرده به پایین انداختم»: گفتار شفاهی مرکز میثاق در جمع حاضران و مجاورین در حیفا از خاطرات میرزا عیسی اصفهانی دراگاهی، ص 20 (به نقل از عبدالبهاء)؛ «حضرت عبدالبهاء او را احضار فرمودند ... آنگاه در تحت تهدید و توبیخ و چند کشیدی قرار گرفت. پس از آنکه خارج شد، مجددا بلافاصله او را خواستند. پیش خود تصور کرده بود شاید ورق برگشته است ولی چنین نبود زیرا در حین ورود مره اخری (بار دیگر) اشد از ماقبل شروع فرمودند.»: خلیل شهیدی، خاطرات خلیل شهیدی، صص 253-254.

[52]- “Perhaps the most important change in Baha’u’llah and the New Era was made on page 212 of the 1923 edition. Recorded as a Baha'i prophecy concerning the "Coming of the Kingdom of God," Esslemont cited Abdu'l-Baha's interpretation of the last two verses of the Book of Daniel from the Bible. He stated that the 1335 days spoken of by Daniel represented 1335 solar years from Muhammad's flight to Medina in 622 A.D., which would equal 1957 A.D.. When asked "'What shall we see at the end of the 1335 days?'," Abdu'l-Baha's reply was: "'Universal Peace will be firmly established, a Universal language promoted. Misunderstandings will pass away. The Baha'i Cause will be promulgated in all parts and the oneness of mankind established. It will be most glorious!'" In editions published after his death, Esslemont's words have been changed to say that Abdu'l-Baha "reckoned the fulfillment of Daniel's prophecy from the date of the beginning of the Muhammadan era" and one of Abdu'l-Bahá's Tablets is quoted on the same subject in which he writes, "'For according to this calculation a century will have elapsed from the dawn of the Sun of Truth . . . Esslemont recorded Abdu'l-Baha as declaring explicitly that the prophecy was to be computed from the Hijra or 622 A.D. and that specific conditions would exist in the world upon it's fulfillment in 1957. When it became apparent that this Baha'i prophecy would not be fulfilled, it was replaced with the ambiguous material which has remained in the text to the present,” http://bahai-library.com/salisbury_critical_examination_literature

[53]- «سیف به كلی نسخ شده و تعرض به كلی ممنوع گشته حتی مجادله با سایر ملل جائز نیست»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 36، ص 272. (به نقل از بهاءالله)؛ و «بهائیان بعنوان یک جامعهء دینی بامر مؤکّد حضرت بهاءاللّه توسّل به اسلحه را بخاطر حفظ منافع خویش حتّی به صرف دفاع از خود متروک داشته‌اند. در ایران هزاران هزار بابی و بهائی بجهت آئین خویش بوضعی در اوایل امر بابیان در بعضی مواقع با اسلحه و شمشیر با کمال شجاعت و شهامت بدفاع از جان خود و خانواده‌شان پرداختند ولکن حضرت بهاءاللّه این عمل را منع فرمودند»: اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، صص 190-191.

[54]- یعنی اگر کشته شوید خیرش بیشتر از این است که بکشید!: اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 191.

[55]- عبدالبهاء، مفاوضات، ص 189.

[56]- عبدالبهاء، مفاوضات، صص 186-187.

[57]- «فَاِنِ ٱعْتَزَلُوکمْ فَلَمْ یقَاتِلُوکمْ وَ ٱلْقَوْا اِلَیکمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَکمْ عَلَیهِمْ سَبِیلاْ»:قرآن کریم. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 91.

[58]- «اُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ الله عَلى نَصْرِهِم لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم بِغَیرِ حَقٍّ اِلاَّ اَن یقُولُوا رَبُّنَا الله وَ لَولاَ دَفعُ الله النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَّهدِّمَتْ صَوَامِعُ بِیعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یذْكَرُ فِیهَا اسمُ الله كَثِیراً»: قرآن کریم، سوره‌ی حج، آیات 39-40.

[59]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، صص104-105 (به نقل از عبدالبهاء).

[60]- اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص 194.

[61]- دوستدار، پیام صلح، ص 7.





شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم یازدهم: صلح عمومی و تحریم جنگ: دیدگاه های سه گانه صص 543-573  

برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.

برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.

برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم یازدهم: صلح عمومی و تحریم جنگ: بخوانیم و بیاندیشیم صص 574-582

برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم دهم: تساوی حقوق رجال و نساء: صص 532-542

  آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيت‌العدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

اطلاعات اضافی

Real Time Web Analytics