شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم ششم: تعدیل معیشت همگانی و رفع مشکلات اقتصادی: دیدگاه دوم: آیا بهاییان و در رأس آنها سران بهاییت، خود به امر تعدیل معیشت و حمایت از فقرا اهتمام داشته‌اند؟ صص 353-370

برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.

برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.




ص 353

 0 didgahe dowwom

آیا بهاییان و در رأس آنها سران بهاییت، خود به امر تعدیل معیشت و حمایت از فقرا اهتمام داشته‌اند؟

 

در این بخش به بررسی نمونه‌هایی که این تعلیم توسط بزرگان این فرقه نقض شده است، می‌پردازیم.

 

1- تصرّف تمام اموال افراد غیر بابی

در موردتعدیل معیشت در بابیه -که اساس بهاییت بر آن استوار شده - ذکر همین نکته بس که اموال افراد غیر بابی باید مصادره شود:

«باب پنجم از واحد پنجم که در باره‌ی بیان حکم گرفتن اموال کسانی است که به باب ایمان نیاورده‌اند و اگر ایمان آوردند دوباره به ایشان بازگردانید مگر در سرزمین‌هایی که امکان توقیف اموال وجـود نداشته باشد (به علت عدم تسلط به آن‌ها)»[1]




صص 354 و 355

 

در هر صورت غیر بابیان، محکوم به مرگ هستند. اگر با حکم مذکور، از گرسنگی نمیرند، آخرالامر طبق دستور باب باید کشته شوند.[2]

 

2- انواع جریمه‌های خانمان سوز برای بابیان به نفع باب

بابیانِ بیچاره تا دست از پا خطا کنند باید مثقال‌ها طلا و نقره و الماس و یاقوت و مروارید به باب دهند. به موارد زیر توجه کنید:

«در [کتاب] بیان شما نهی شده‌اید که بیش از 19 (معادل ابجد «واحد») کتاب داشته باشید و اگر بیش از 19 کتاب داشتید، بر شما 19 مثقال طلا (به عنوان جریمه) واجب می‏گردد، این حدی است در کتاب خدا، شاید پرهیزکار گردید.»[3]

«هر کس دیگری را عمدا ناراحت کند، اگر می‌تواند باید نوزده مثقال طلا، [در غیر این صورت] نوزده مثقال نقره، و [در غیر این صورت] باید نوزده مرتبه استغفار نماید.»[4]

«مقدر شده در باب ششم که از اول شب تا آخر روز خداوند را نوزده بار به وحدانیت یاد کنید و اگر بعد از آگاهی این امر را ترک کنید بر شما واجب می شود دادن نوزده (معادل ابجد «واحد») مثقال الماس زیبا اما اگر فراموش کنید نمی‌خواهد قضای آن را بجا بیاورید.»[5]

او در ادامه همین عبارات، برای ذکر نام خودش و محمد و علی و ... قوانین مشابه وضع می‌کند و جریمه‌ها را به صورت 19 مثقال الماس یا طلا، پنج مثقال الماس یا یاقوت قرمز، و پنج مثقال یاقوت زرد تعیین می کند. با این اوصاف، برای بابیانِ بینوا چه می‌ماند که بخواهند تعدیل معیشت کنند؟

 

3-ربا خوری

رباخوری در تمام ادیان ابراهیمی حرام شمرده شده است. اگرچه رباخوری برای ربا گیرنده بسیار پر سود می‌نماید، اما معمولا مایه‌ی ضرر و بدبختی ربا دهنده و عامل بر هم خوردن تعادل معیشت است. بهاءالله، بدون پیش بینی اثرات سوءِ دستوراتش، رباخوری را حلال اعلام می‌کند. در گنجینه‌ی حدود و احکام از قول بهاءالله چنین نقل شده:

«اکثری از مردم محتاج به این فقره مشاهده می‌شوند، چه اگر ربحی در میان نباشد، امور معطل و معوق خواهد ماند ... لذا فضلا علی العباد، ربا را مثل معاملات دیگر که ما بین مردم متداول است، قرار فرمودیم یعنی ربح نقود (سود پول)، از این حین که این حکم مبین از سماء مشیت نازل شد، حلال و طیب و طاهر است تا اهل ارض به کمال روح و ریحان و فرح و انبساط (شادمانی) به ذکر محبوب عالمیان مشغول باشند.»[6]




ص 356

 

روا شمردن موضوعاتی مانند رباخواری، نوید جامعه‌ای سرمایه داری را می‌دهد که هرگز به تعدیل معیشت نمی‌انجامد. چراکه براساس منافع سرمایه داران حرکت کرده و پویائی را از اقتصاد سلب می‌کند. در حالی که دین اسلام، ربا را همتاى بزرگ‌ترین گناهان دانسته و آن را به منزله‌ی اعلان جنگ با خدا برشمرده است.[7]

توجیه بهاءالله برای حلال کردن ربا این است که «اگر ربحی در میان نباشد، امور معطل و معوق خواهد ماند.»[8] آیا خداوند در ادیان گذشته از این امر خبر نداشته که آن را حرام اعلام کرده است؟

بهاءالله در ادامه اعلام می‌کند هدف از حلال شمردن ربا این بوده که «اهل ارض به کمال روح و ریحان و فرح و انبساط (شادمانی)» به یاد او مشغول شوند. اما مسئله اینجاست که قدر مسلّم، داشتن وام ربوی موجب روح و ریحان و فرح و شادی نمی‌شود بلکه در بسیاری از مواقع کاملا بر عکس است و وام دهنده را از درون فرسوده کرده و به خاک سیاه می‌نشاند.

ظاهرا این دستور بهاءالله آن قدر اثر سوء بر معیشت بهاییان داشته که عبدالبهاء را وادار نموده قاطعانه دستور ‌دهد کسی در معاملات ربوی شرکت نکند:

«من بعد تنزیل بنفسی ندهید زیرا عبدالبهاء تنزیل دوست ندارد ولو اینکه مشروع است مگر قرض الحسنه امّا از احدی تنزیل مگیرید.»[9]




ص 357

 

باز هم تناقضی آشکار میان دستورات پدر و پسر. جالب این جاست که عبدالبهاء صرفا مفسّر سخنان بهاءالله است و حق لغو دستورات او را ندارد. و عجیب‌تر اینکه کاری را که بهاءالله به خاطر لطف به بندگان (فضلا علی العباد) حلال کرده عبدالبهاء به خاطر تمایلات شخصی (عبدالبهاء تنزیل دوست ندارد) ممنوع اعلام می‌کند.

 

4- مجازات خنده آور برای زنا

بهاءالله، درباره‌ی زنا، چنین دستور داده است که:

«به درستی که خدا حکم کرده برای هر مرد زناکار و زن زناکار دیه‌ای[10] حتمی را برای بیت‌العدل و آن دیه، نه مثقال طلاست و اگر آن دو تکرار کردند بار دیگری، باید دو برابر آن جریمه (قبلی) را بدهند.»[11]

تکرار عمل زنا، جریمه‌ی ‌زناکار را به صورت تصاعد هندسی بالا می‌برد. یعنی هر بار باید دو برابر دفعه‌ی ‌پیش جریمه پرداخت کند.[12]این مجازات آن قدر غیر کاربردی و غیر عقلانی بوده که بیت العدل آن را معلّق کرده و همانند بسیاری دیگر از احکامِ مشکل دار بهاییت آن را به آینده‌ی نامشخص مؤکول کرده تا جلوی هرگونه انتقاد را بگیرد. البته در آینده هم مشکلِ این




ص 358

 

حکم حل نخواهد شد. به مثال زیر توجه کنید تا معلوم شود کسی که این حکم را صادر کرده چگونه به عواقب آن نیاندیشیده است.

فرض کنید شخصی 101 بار زنا کند (در جوامع منحطط غربی که متاسقانه قبح این عمل شنیع از میان رفته این امر به سادگی در طول یک سال می‌تواند رخ دهد)، آنگاه طبق دستورالعمل بهاءالله این شخص باید به اندازه‌ی مقدار زیر طلا به بیت العدل بپردازد:

(9 مثقال) ضرب در (2 به توان 100)

رقم فوق برابر می‌شود با 41071879447394632608493183854 کیلوگرم. این مقدار برابر است با حدودا 8000 برابر وزن زمین. یعنی هر کدام از اشخاص خاطی باید 8000 برابر وزن زمین به بیت العدل طلا پرداخت کنند!

حتی اگر فردی 21 بار (کمتر از ماهی دو بار در سال) زنا انجام دهد، حدودا باید 34000 کیلو طلا پرداخت کند.

معلوم نیست جامعه‌ای که با احکام این چنینی اداره می‌شود چگونه قادر به برقراری تعدیل معیشت خواهد بود.

 

5- ناقضین عهد و طرد شدگان

ناقضین عهد و طرد شدگان باید از خانواده‌ی خود به طور کامل جدا شده و به فکر تشکیل زندگی جدیدی باشند. آنان حق هیچ گونه ارتباط با افراد خانواده‌ی خود حتی در حد سلام کردن ندارند. در صورتی که شخص طرد شده نان آور خانواده باشد، خانواده‌ی او از معیشت خود محروم خواهند شد و اگر شخص طرد شده خود محتاج فرد دیگری برای تامین روزی خود باشد،




ص 359

 

او نیز از معیشت محروم می‌شود. این حکم بهاییت نیز هیچ سازگاری با تعدیل معیشت عمومی ندارد.

 

6- خانه‌ی مسکونی میّت

بر اساس حکم بهاءالله، خانه‌ی مسکونی میّت متعلّق به پسر بزرگ خانواده است:

«و قرار دادیم خانه‌ی مسکونی و لباس‌های مخصوص متوفّی را برای فرزندان ذکور و نه برای دختران و سایر وراث.»[13]

حتی اگر فردِ درگذشته هیچ چیز دیگری از خود به جای نگذاشته باشد، باز هم خانه‌ی مسکونی، متعلّق به پسر بزرگ است و به دیگر ورّاث ابدا تعلق نمی‌گیرد. عبدالبهاء می‌گوید:

«بیت مسكون در هر صورت مال بكر است. خواه از میت چیز دیگری باقی ماند یا نماند ولد بكر از سایر اموال نیز سهم خویش می‌برد.»[14]

کجای این حکم که تمام ارثیه در اختیار یک فرد قرار می‌گیرد و بقیه‌ی ورّاث از آن محروم می‌شوند با تعدیل معیشت سازگاری دارد؟

 

7- مجازات دزد

طبق دستور بهاءالله باید دزد را به شکل زیر مجازات کرد:




ص 360

 

«دزد را [بار اول] زندانی سپس تبعید و در بار سوم علامتی بر پیشانیش بگذارید تا او توسط آن شناخته شود و در شهر ها و سرزمین های خدا پذیرفته نشود[15]

فرد طرد شده، با جدا شدن از جامعه‌ی بهایی این امکان را دارد که بالاخره جایی دیگر خود را مشغول کند و در آمدی کسب نماید، اما دزد باید از شهر اخراج شده و در هیچ جامعه‌ای پذیرفته نشود. در واقع در مسلکی که مدعی «تعدیل معیشت عمومی» است، افرادی وجود دارند که طبق دستور همین مسلک کلا از معیشت و حضور در اجتماع محروم هستند.




صص 361 و 362

 0 didgahe sewwom

آیا این تعلیم از نظر عقلی و منطقی، صحیح است؟

اینکه ثروتمندان، به فقرا توجه کنند و شرایط به گونه‌ای مدیریت گردد که معیشت همگان در تعدیل باشد، جمله‌ای کاملا منطقی است. اما تا وقتی برای این هدف، راهکاری ارائه ندهیم، فاقد ارزش است.

پس این بار به جای بررسی عنوان تعلیم، راهکارهای پیشنهادی بهاییان برای دستیابی به تعدیل معیشت را از نظر عقلی ارزیابی می‌نماییم. خصوصا اینکه بهاییان معتقدند مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم، جز با تعالیم ایشان مرتفع نمی‌گردد. عبدالبهاء می‌گوید:

«این مسئله اقتصادی جز بموجب این تعالیم حلّ تامّ نیابد بلکه ممتنع و محال.»[16]

عبدالبهاء معتقد است رفع مشکلات اقتصادی را باید از دهقانان آغاز کرد. چراکه تعداد ایشان نسبت به سایر صنوف بیشتر است و تأثیرگذاری شدیدتری بر جامعه دارند. وی می‌گوید:

«این مسئله اقتصاد را باید از دهقان ابتدا نمود تا منتهی باصناف دیگر گردد. زیرا عدد دهقان بر جمیع اصناف اضعاف مضاعف است. لهذا سزاوار چنانست که از دهقان ابتدا شود و دهقان اوّل عامل است در هیئت اجتماعیه. باری، در هر قریه‌ای باید که از عقلاء آن قریه انجمنی تشکیل شود که قریه در زیر اداره آن انجمن باشد و همچنین یک مخزن عمومی تأسیس شود و کاتبی تعیین گردد و در وقت خرمن بمعرفت آن انجمن از حاصلات عموم مقادیری معین بجهت آن مخزن گرفته شود.»[17]

نکته‌ی مشکل زا در راه حل مذکور این است که طرح پیشنهاد شده، اقشار مرفّه جامعه را رها کرده و سراغ دهقان‌ها و کشاورزان رفته که عمدتا قشر ضعیف جامعه محسوب می‌شوند. او از دهقان‌ها خواسته تا سرمایه‌ی خود را در اختیار دیگر نیازمندان بگذارند در حالیکه نقش ثروتمندان و مرفّهان جامعه را در این طرح مشخص نکرده است.

استدلال عبدالبهاء برای این کار هم جالب است. او می‌گوید چون دهقان‌ها از همه‌ی اصناف پر جمعیت ترند باید از آنها شروع شود! آیا بهتر نیست برای تعدیل معیشت عمومی از قشر کم جمعیت و سرمایه دار جامعه شروع کنیم و نه قشر بدبخت و پر جمعیت جامعه؟

بهاییان به منظور جلوگیری از تراکم سرمایه نزد چند سرمایه دار معدود، راه‌هایی پیشنهاد کرده‌اند و مدعی هستند با اجرای این راهکارها به مرور زمان،[18] ثروت به صورت عادلانه توزیع می‌گردد. این راهکارها عبارتند از:

 

راهکار نخست: ارث

یکی از راهکارهای بهاییت برای ایجاد تعدیل معیشت همگانی، مبحث تقسیم ارث است. آنها پیشنهاد می‌کنند برای جلوگیری از انباشت ثروت، ماترکِ متوفی بین هفت طبقه تقسیم شود.[19]




ص 363

 

در ضمن تحت شرایط خاصی بخشی از ارثیه به بیت‌العدل تقدیم می‌گردد.[20] یکی از موارد مصرف عایدات بیت‌العدل، با صلاحدید اعضای آن، می‌تواند در راستای تعدیل معیشت باشد.

فارغ از اینکه بیت‌العدل، این درآمد را در راه تعدیل معیشت خرج نماید و یا صلاح بداند در مسیر تبلیغ بهاییت و ... هزینه نماید، شرط اجرای این حکم، عدم وجود وصیت‌نامه‌ی متوفی در زمان حیاتش است.[21] یعنی اگر فردی در زمان حیات خود وصیت نماید که دارایی اش چگونه تقسیم گردد، هیچ تضمینی برای تقسیم ارث بین هفت طبقه یا پرداخت به بیت‌العدل وجود نخواهد داشت.

پس چنین راهکاری به تعدیل معیشت نمی‌انجامد. خصوصا اینکه در این آیین، به بهاییان اکیدا توصیه شده وصیت‌نامه داشته باشند. عبدالبهاء در این باره می‌گوید:

«هر نفسی مکلّف بر وصیت است بلکه فرض و واجب است و صریح نصوص الهیه است که در حالت صحّت خویش باید حکماً وصیت نماید و بحسب میل خودش هر نوعی که بخواهد وصیت کند و آن وصیتنامه را مختوم بدارد و بعد از وفاتش باز شود و بموجب آن عمل گردد. در اینصورت شخص متوفّی میدانی وسیع دارد که در زمان حیات خود بهر قسمی که میل دارد وصیت نماید تا مجری شود.»[22]

بنابراین به سه دلیل عمده، تقسیم ارث نمی‌تواند راهکار مناسبی برای برقراری تعدیل معیشت باشد:




ص 364

 

  1. بر بهاییان واجب است وصیت‌نامه داشته باشند.[23] ایشان می‌توانند به هرگونه‌ای که می‌پسندند، مایملک خویش را به ارث بگذارند.[24] شرط تقسیم ارث بین هفت طبقه نداشتن وصیت‌نامه است.[25]
  2. به فرض عدم وجود وصیت‌نامه و تقسیم ارث بین هفت طبقه‌ی مذکور نیز عمده‌ی ثروت، بین خانواده‌ی شخص متوفی باقی می‌ماند. چراکه شش طبقه از این هفت طبقه، همسر، فرزند، والدین و خواهر، برادرهای متوفی هستند.

       طبقه‌ی هفتم نیز که معلم است، کمترین سهم را دارد. خصوصا اینکه اگر متوفی بیش از یک معلم داشته باشد، سهم الارث، بین ایشان به طور مساوی تقسیم می‌گردد.[26]

3. به فرض عدم وجود وصیت‌نامه، و نیز بروز شرایط خاصی مثل فقدان یکی از هفت طبقه، بخشی از ارثیه، به بیت‌العدل پرداخت می‌گردد.[27] این مال هم لزوما صرف کمک به فقرا و نیازمندان و برقراری تعدیل معیشت نمی‌شود. بلکه ممکن است طبق صلاحدید بیت‌العدل صرف موارد متعدد دیگر مانند تبلیغ آیین بهاییت گردد.




صص 365 و 366

 

راهکار دوم: مالیات

در بهاییت، مالیات به دو گونه است: مالیات حکومتی و مالیات دینی

   «مالیات حکومتی» مبلغی است که حکومت‌ها طبق قوانین اقتصادی خویش معین می‌کنند و مردم به واسطه‌ی قانون و مقررات کشور تابعه مجبور به پرداخت آن هستند. بسیار پیشتر از اینکه بهاییتی هم تأسیس گردد، حکومت‌ها این مالیات را وضع نموده بودند. بنابراین مبدع این بخش از تعدیل معیشت، قطعا بهاییان نیستند.

از این گذشته، محل مصرف مالیات حکومتی، بسته به شرایط و سیاست هر کشور می‌تواند متفاوت و متعدد باشد. مثلا می‌تواند صرف خرید اسلحه و تدارک جنگ شود، می‌تواند برای مرفّهین، رفاه بیشتری تولید کند، می‌تواند برای فقرا نیز هزینه شود. لذا این نوع مالیات، نه ربطی به ابتکار بهاییان و تعلیم تعدیل معیشت‌شان دارد و نه لزوما به تعدیل معیشت می‌انجامد.

   «مالیات دینی» مبلغی است که به واسطه‌ی احکام دینی افراد ملزم به پرداخت آن هستند. مثلا در بهاییت، مبحثی به نام عشریه وجود دارد که در واقع مالیات تصاعدی محسوب می‌گردد. عبدالبهاء می‌گوید:

«انصاف نیست که از هر دو (فقیر و غنی) یک مالیات بگیرند بل شخص فقیر در این موقع باید از مالیات معاف باشد اگر آن شخص فقیر عشر مالیات بدهد و شخص غنی هم عشر مالیات بدهد این انصاف نیست ... لهذا قوانینی بر این منوال لازم است ... حالا شریعت الله را بشما بگوئیم ... زرّاع در دهی زراعت میکنند از زراعت حاصلات میگیرند و از اغنیا و فقرا بر حسب حاصلاتشان عشر گرفته میشود و در آن ده انبار عمومی ساخته میشود که جمیع مالیات و حاصلات در آنجا جمع گردد. آنوقت ملاحظه میشود کی فقیر است کی غنی و زرّاعی که فقط بقدر خوراک و مخارج خود حاصل بدست آورده‌اند از آنها چیزی گرفته نمیشود. باری جمیع حاصلات و مالیات که جمع شده در انبار عمومی جمع میشود و اگر عاجزی در ده موجود بقدر قوّت ضروری به او داده میشود و از طرف دیگر شخص غنی که فقط پنجاه هزار کیلو لازم دارد ولی پانصد هزار کیلو حاصلات بعد از مصارفات دارد لهذا دو برابر عشر از او گرفته میشود و در آخر سال هر قدر در انبار زیادی مانده خرج مصارف عمومی میشود.»[28]

این راهکار هم تعدیل معیشت عمومی را پیاده نمی‌کند زیرا غنی ثروتمند باقی می‌ماند و فقیر هم چیزی به اموالش اضافه نمی‌شود. تنها کسی که این وسط نفع می‌برد چند نفر قلیل «عاجزان» ده هستند که آنها هم به اندازه‌ی بخور و نمیر از این اموال بهره می‌برند. بقیه‌ی اموال صرف کارهای عام المنفعه می‌ شوند که مستقیما اثری در تعدیل معیشت مردم و خرج زندگی آنان ندارند. این راهکار ممکن است در تئوری جالب باشد اما در عمل فقط درد چند نفر عاجز را دوا می‌کند و شبیه سیستم‌های مالیاتی است که از دیرباز در سراسر جهان وجود داشته‌اند.

در حال حاضر این مالیات (عشر) جزو واردات بیت‌العدل محسوب می‌گردد[29] و طبق صلاحدید بیت‌العدل به مصرف می‌رسد. همانطور که در مبحث ارث نیز تذکر داده شد، ایشان می‌توانند این پول را صرف امور متعدد دیگر (مانند تبلیغ آیین شان) کنند. کما اینکه هر جا هم نشانی از رسیدگی بهاییان به محرومان و دستگیری از اقشار آسیب پذیر دیده می‌شود، تبلیغ آیین‌شان نیز به وضوح رؤیت می‌گردد. در واقع ایشان به نیت تبلیغ بهاییت و تاثیر گذاری بر اذهان مردم، برای بی بضاعتان هزینه می‌کنند. وگرنه چه اصراری به افشای هویت خویش و آموختن تعالیم خود به آنها دارند؟




ص 367

 

راهکار سوم: حقوق الله

وقتی ثروت خالص یک فرد بهایی، به معادل بهای 19 مثقال طلا برسد، باید 19 درصد آن را به عنوان حقوق الله به بیت‌العدل پرداخت نماید. در کتاب گنجینه حدود و احکام در باره‌ی حقوق الله چنین آمده است:

«در الواح الهیه نازل شده هر گاه کسی مالک شود معادل نوزده مثقال ذهب را باید حقّ اللّه را از آن ادا نماید.»[30]

پرداخت حقوق الله برای بهاییان واجب است[31] اما کسی حق ندارد افراد را مجبور به پرداخت نماید.[32]

 

نکته‌ی نخست:

به فرض پرداخت اختیاری حقوق الله توسط بهاییان، این پول می‌تواند صرف موارد متعددی بشود که لزوما ربطی به تعدیل معیشت هم نداشته باشد.

 

نکته‌ی دوم:

حکم پرداخت حقوق الله در بهاییت، شبیه حکم خمس در اسلام است. در اسلام، 20 درصد مال باقیمانده از مصارف سالانه، به عنوان خمس پرداخت می‌گردد، در بهاییت 19 درصد.




ص 368

 

پرداخت حقوق الله برای بهاییان واجب معرفی شده، خمس هم برای مسلمانان واجب است. در هیچ کدام هم اجبار بیرونی وجود ندارد.

پس آنچه بهاییان به آن امید دارند بتواند تعدیل معیشت ایجاد کند، تقلیدی ناقص[33] از دستوری است که هزار و چند صد سال پیش، اسلام آن را مطرح کرده است. البته جالب اینجاست که نصف خمس مستقیما به دست نیازمندان می‌رسد اما حقوق اللهِ بهاییان همگی به بیت العدل تعلّق دارد.

 

راهکار چهارم: زکات

راهکار دیگری که بهاییت برای رسیدن به تعدیل معیشت پیشنهاد می‌کند، همان زکات اسلام است. در کتاب گنجینه حدود و احکام بهاییان، از قول بهاءالله چنین آمده است:

«درباره زکات هم امر نمودیم کما نزل فی الفرقان عمل نمایند.»[34]

بهاءالله می‌گوید:

«نوشته شده است بر شما اینکه زکات قوت‌ها و سایر چیزها را بدهید. این حکمی است از جانب نازل کننده‌ی آیات در این صحیفه منیع، و در آینده نصاب و اندازه‌ی زکات آنها را بیان خواهیم کرد؛ هر موقعی که اراده نمائیم، و خداوند آنچه را بخواهد به علم خود تفصیل می‌دهد و او دانا و حکیم است.»[35]




صص 369 و 370

 

بنابراین بهاییان باید در مورد غلات اربع (گندم، جو، خرما، کشمش)، شتر، گاو و گوسفند، مطابق دستورهای اسلامی زکات بدهند. با وجودی که بهاءالله قول داده در آینده جزییات زکات را بیان کند، اما گویا هنوز اراده نفرموده‌اند و بهاییان را بلاتکلیف رها کرده‌اند. در بخش توضیحات کتاب اقدس چنین آمده است:

«نظر باینکه حدّ معافیت و نوع عایدات و موعد اداء زکات و حدّ نصاب در موارد مختلفه هیچ یک در قرآن مجید ذکر نشده است ، لهذا اتّخاد تصمیم در این مسائل منوط به قرار بیت‌العدل اعظم در آینده است و تا آن زمان به فرموده حضرت ولی امراللّه باید احبّاء در خور توانائی و مقدورات خویش مرتّباً به صندوقهای امری تبرّع نمایند.»[36]

با این حساب، حکم زکاتِ بهاییت که اصل آن از اسلام وام گرفته شده، به دلیل عدم شفافیت در جزییات، تا زمانی که بیت‌العدل تصمیم ویژه‌ای اخذ نماید، قابلیت اجرا ندارد. لذا به بهاییان امر شده تا آن هنگام که بالاخره تکلیف این حکم مشخص شود، هر کس هر میزان که می‌تواند به صندوق امری کمک کند.

آیا چنین راهکارهایی قرار است جهان بشری را از جمیع مشکلات اقتصادی برهاند؟ آیا آن هنگام که عبدالبهاء می‌گوید مشکلات اقتصادی جز با به کارگیری تعالیم و راهکارهای بهاییت، محال است که حل شود[37] مقصودش چیزی ورای راهکارهای بررسی شده، بوده است؟

بیشتر راهکارهای فوق اثر قابل توجهی بر تعدیل معیشت مردم جامعه ندارند و صرفا راهی برای اخذ مالیات از مردم برای استفاده در امور حکومتی و اجتماعی و اداره مملکت هستند. این روشِ برخورد نه جدید است نه تحسین بر انگیز. بلکه کاری است که در اکثر جوامع انجام می‌شده و می‌شود.

0 to khod


 -[1] «الباب الخامس من الواحد الخامس فی بیان حکم اخذ اموال الذین لایدینون بالبیان و حکم رده ان دخلوا فی الدین الا فی البلاد التی لا یمکن الاخذ»: علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 5، باب 5.

 -[2]«در یوم ظهور حضرت اعلی (یعنی باب) منطوق بیان (دستور دین باب) ضرب اعناق (گردن زدن) و حرق كتب (سوزاندن کتب) و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق. بود»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 266؛ «من یطلع علی البیان بملک فانه مظهر قهر الله لن تذر فوق الارض اذا استطاع احدا غیر البابیین»: یعنی: هر کس با آگاهی بر دین بیان (یعنی در حالی که مومن به دین بیان است) صاحب حکومت شود، پس او مظهر خشم خداست. پس اگر می تواند نباید بر روی زمین کسی را به جز بابیان (زنده) بگذارد: علی محمد باب، لوح هیکل الدین، واحد 4، باب البهاء.

 -[3] «نهی عنکم فی البیان ان لا تملکن فوق عدد الواحد من کتاب و ان تملکتم فلیلزمنکم تسعه عشر مثقالا من ذهب حداً فی کتاب الله لعلکم تتقون»: علی محمد باب، بیان عربی، واحد 11، باب 7.

 -[4] «من یحزن نفسا عامدا فله ان یاتی تسعه عشر مثقالا من الذهب ان استطاع و الّا من الفضّة و الّا فلیستغفر الله تسعة عشر مرّه» : علی محمد باب، بیان فارسی، واحد 7، باب 18.

[5]- «قد قدر فی الباب السادس ان یذکر الله بذکر توحیده تسعه عشره مره من اول لیلکم الی آخر نهارکم و ان ترکتم بعد علمکم لیلزمنکم عدد الواحد مثقالا من الالماس الابهی و ان نسیتم لم یکن علیکم قضاء»: علی محمد باب، لوح هیکل الدین، واحد1، باب 6.

 -[6] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 24، ص 202.

 -[7] «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِی مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»: یعنی: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید و اگر ایمان دارید، آنچه از ربا باقی مانده رها سازید. و اگر (چنین) نکنید پس بدانید به جنگ با خدا و فرستاده اش برخاسته‌اید»: قرآن کریم. سوره‌ی بقره، آیات 278 و 279.

 -[8] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 24، ص 202.

 -[9] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 24، ص 204 (به نقل از عبدالبهاء).

[10]- دیه پولیست که به علت ضرب و جرح ناحق به شخصی که مورد ضرب جرح قرار گرفته از طرف شخصی که ضرب و جرح را انجام داده پرداخت می شود. بهاءالله که ظاهرا معنی بدیهی این واژه را نمی دانسته و از آن به معنی «جریمه» استفاده کرده است!

 -[11] «قدحكم الله لكل زان و زانیه دیه مسلمه الی بیت‌العدل و هی تسعه مثاقیل من الذهب و ان عادا مره اخری عودوا بضعف الجزاء ... دفعه اولی نه مثقال، ثانی هجده مثقال، ثالث سی و شش مثقال، الی آخر دو مقدار جزای سابق ...»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 41، صص 300-301 (به نقل از اقدس).

 -[12] «وزن نه مثقال بیانی معادل است با ٧٧٥/٣٢ گرم. در باره اجرای حکم جزای زانی غیر محصن و غیر محصنه حضرت بهاءاللّه تصریح می‌فرمایند که تکرار زنا سبب می‌گردد که مقدار جزای قبلی طبق قانون تصاعد هندسی مضاعف شود (سؤال و جواب ، فقره ٢٣)»: بهاءالله، اقدس، فصل یادداشت‌ها و توضیحات، شماره‌ی 78 (زنا، بند 49)، صص 158-159.

[13]- «و جعلنا الدار المسكونه و الالبسه المخصوصه للذریه من الذكران دون الاناث و الوراث»: بهاءالله، اقدس، بند 25، ص 23.

[14]- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 128.

[15]- «قد کتب علی السّارق النّفی و الحبس و فی الثّالث فاجعلوا فی جبینه علامة یعرف بها لئلّا تقبله مدن اللّه و دیاره»: بهاءالله، اقدس، بند 45، ص 43.

 -[16] اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 135.

 -[17] اشراق خاوری، پیام ملکوت، صص 135-136.

 -[18] عبدالبهاء: «(حل مسائل اقتصادی) چون بمقتضای زمان است لابدّ جاری می‌شود»: اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص139.

 -[19] سهم فرزندان: 1080سهم؛ سهم همسران: 390 سهم؛ سهم پدران:330 سهم؛ سهم مادران:270 سهم؛ سهم برادران:210 سهم؛ سهم خواهران:150 سهم و سهم معلمین: 90 سهم، از کل 2520 سهم: برگرفته از: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 117، 118 و 119.

 -[20] مثل مواقعی که یکی از طبقات هفت گانه وجود نداشته باشد.

 -[21] «این احکام در وقتی است که کسی وفات کند و وصیتی ننماید»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 127.

 -[22] عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 372.

 -[23] «هر نفسی مکلّف بر وصیت است بلکه فرض و واجب است و صریح نصوص الهیه است که در حالت صحّت خویش باید حُکماً وصیت نماید و بحسب میل خودش هر نوعیکه بخواهد وصیت کند و آن وصیت‌نامه را مختوم بدارد و بعد از وفاتش باز شود و بموجب آن عمل گردد. در این صورت شخص مُتَوَفّی میدانی وسیع دارد که در زمان حیات خود بهر قسمی که میل دارد وصیت نماید تا مجری شود»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 115 (به نقل از عبدالبهاء).

 -[24] «آیا نفسی مختار است در مال خود با بودن ذرّیه و سایر ورثه، ترکه و مایملک خود را بدیگری و یا بیک نفر از ورثه مصالحه و یا هِبَه نماید و سایر ورثه را بی بهره کند و یا نمیتواند؟ هذا ما نزّله الوهّاب فی الجواب هر نفسی در مال خود مختار است»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 114 (به نقل از بهاءالله).

 -[25] «این احکام در وقتی است که کسی وفات کند و وصیتی ننماید»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 127.

 -[26] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 120.

 -[27] به طور مثال می‌توان به این حکم اشاره نمود: «اگر نفسی بمیرد و ذرّیه نداشته باشد حقوق ذرّیه به بیت‌العدل راجع است»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 123.

 -[28] اشراق خاوری، پیام ملکوت، صص148، 149-150.

 -[29] «این مخزن هفت واردات دارد واردات عشریه رسوم حیوانات مال بیوارث لُقَطَه یعنی چیزیکه یافته شود و صاحب نداشته باشد دفینه اگر پیدا شود ثلثش راجع باین مخزن است. معادن ثلثش راجع باین مخزن است و تبرّعات»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 27، فصل واردات بیت‌العدل، ص 224.

 -[30] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 9، ص 94.

 -[31] «ادای حقوق ... از فرائض واجبه احبّای الهی است»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 9، ص 101.

 -[32] «احدی حقوق الهی را مطالبه نکند و این فقره معلّق باقبال خود نفوس بوده»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 9، ص105.

 -[33] در اسلام، خمس به باقیمانده‌ی مال تعلق می‌گیرد. یعنی اگر از مصارف سالانه‌ی شخص، مالی اضافه آمد، یک پنجمش را بایدانفاق کند. اما در بهاییت، از عین مال، 19 درصد برداشت می‌گردد. یعنی پیش از آنکه صاحب مال بداند آیا درآمدش برای مصرف سالانه‌ی خویش کفایت می‌کند یا نه، نوزده درصد از درآمدش را باید انفاق کند.

 -[34] اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 12، ص 149.

 -[35] «قد کتب علیکم تزکیة الاقوات و مادونها بالزکاة هذا ما حکم به منزّل الآیات فی هذا الرقّ المنیع سوف نفصّل لکم نصابها اذا شاء الله و اراد انّه یفصّل ما یشاء من عنده انّه لهو العلام الحکیم»: بهاءالله، اقدس، بند 146، ص 138.

 -[36] بهاءالله، اقدس، فصل یادداشت‌ها و توضیحات، شماره‌ی 161 (زکات، بند 146)، ص 214.

 -[37] «این مسئله اقتصادی جز بموجب این تعالیم حلّ تامّ نیابد بلکه ممتنع و محال»: اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 135.





شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم ششم: تعدیل معیشت همگانی و رفع مشکلات اقتصادی: دیدگاه دوم: آیا بهاییان و در رأس آنها سران بهاییت، خود به امر تعدیل معیشت و حمایت از فقرا اهتمام داشته‌اند؟ صص 353-370 

برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.

برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.

برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم ششم: تعدیل معیشت همگانی و رفع مشکلات اقتصادی:بخوانیم و بیاندیشیم صص 371-376

برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم ششم: تعدیل معیشت همگانی و رفع مشکلات اقتصادی: دیدگاه نخست: آیا این تعلیم، ابداع بهاییت است؟ صص 343-352

  آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيت‌العدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

اطلاعات اضافی

Real Time Web Analytics