شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم دهم: تساوی حقوق رجال و نساء: دیدگاه های دوم و سوم: آیا بهاییان به راستی به تساوی حقوق زن و مرد معتقدند و طبق آن عمل می‌کنند؟ صص 496-531
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.

برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.




ص 496

0 didgahe dowwom

آیا بهاییان به راستی به تساوی حقوق زن و مرد معتقدند و طبق آن عمل می‌کنند؟

 

1- دیدگاه بهاءالله و عبدالبهاء نسبت به زن

بر اساس آثار و احکامی که از بهاءالله برجای مانده، ثابت می‌شود که وی به برتری ذاتی مردان معتقد است و دستور‌العمل‌های دین خود را بر پایه‌ی این اندیشه بنا نهاده است. به طور مثال در آثار بهاییان از ایشان چنین نقل شده است:

«سؤال خانمی بحضور مبارک عرض شد که گفته بود تا حال از جانب خدا زنی مبعوث نشده و همه مظاهر الهیه رجال بوده‌اند. فرمودند: هر چند نساء با رجال در استعداد و قواء شریکند ولی شبهه‌ای نیست که رجال اقدمند و اقوی. حتّی در حیوانات مانند کبوتران و گنجشکان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود.»[1]

به راستی به قول عبدالبهاء، زنان باید به خاطر بهاءالله و طرز فکرش نسبت به ایشان، خدا را هزار بار شکر کنند:

«در این دور بدیع اماء (کنیزان) رحمن باید هر دم هزار شکرانه نمایند که ید عنایت نساء را از حضیض ذلّت نجات داد و باوج عزّت رجال رسانده.»[2]




ص 497

 

نکته‌ی ‌جالبِ دیگر اینکه وقتی بهاءالله می‌خواهد درباره‌ی ‌جایگاه و مقام زن سخن براند، می‌گوید اگر زنان تلاش کنند بالاخره نزد خدا در جایگاه مردان محسوب می‌گردند. وی می‌گوید:

«امروز هر یک از اماء (کنیزان) که بعرفان مقصود عالمیان فائز شد او در کتاب الهی از رجال محسوب.»[3]

با این حساب از دید بهاءالله، مردان جایگاه ویژه‌ای نزد خدا دارند. به گونه‌ای که زنان اگر تلاش کنند، می‌توانند خود را نزد خدا به این جایگاه برسانند و از جمله‌ی ‌مردان محسوب شوند. اگر به قول عبدالبهاء، نزد خدا مردی و زنی معنی ندارد:

«نزد خدا مردی و زنی نیست ... در عالم الهی ذکور و اناث نیست جمیع یکی هستند.»[4]

پس معنای این جمله‌ی ‌بهاءالله چیست که گفته:

«ای کنیزان، مردانه بر امر حقّ قیام نمائید. بسی از نساء که الیوم عندالله از رجال مذکور و بعضی رجال که از نساء محسوب»؟[5]

درست است که عبدالبهاء در برخی سخنرانی‌های تبلیغی چنین می‌گوید:

«من در سعی و کوششم که عالَم نساء را بعون و عنایت جمال مبارک چنان ترقّی دهم که کلّ حیران مانند.»[6]




صص 498-499

 

ولی طرز تفکر او نسبت به زنان را به راحتی می‌توان از لابه لای سخنانش بیرون کشید. مثلا آنجا که می‌خواهد زنان را ترغیب به تبلیغ و خدمت به بهاییت کند، چنین می‌گوید:

«ای کنیزان عزیز الهی نظر باستعداد و لیاقت خود نکنید بلکه اعتماد برالطاف و عنایات جمال مبارک داشته باشید زیرا آن فیض ابدی گیاه را شجره مبارکه نماید و سراب را بارد و شراب کند ذرّه ‌مفقود را جوهر وجود نماید و نمله معدوم را ادیب دبستان علوم فرماید . از خار گُل برویاند و از خاک سیاه ریاحین معطّر پر بها انبات نماید سنگ را لعل بدخشان کند و صدف دریا را مملو از گوهر تابان فرماید.»[7]

یعنی ای زنان! به دلیل بی استعدادی و بی لیاقتی خود، مأیوس نشوید، بلکه چشم امید و اعتمادتان به پدرم باشد. چون برای او کاری ندارد که حتی مورچه‌ی ‌مرده را علّامه کند، از خاک سیاه، گل‌های معطر برویاند، از سراب، شراب بسازد ...!

نکته‌ی ‌آخر اینکه به عقیده‌ی ‌عبدالبهاء، اصولا برخی از زنان کلا از مواهب پروردگار بی نصیب هستند:

«زن‌ها دو قِسم هستند. قِسمی از آنها جسمانی هستند که برای ایشان بهره و نصیبی از مواهب پروردگار وجود ندارد و قِسم دیگر روحانی هستند.»[8]

جمله‌ی فعلی در تناقض با عبارات دیگر عبدالبهاء است که مدعی است خداوند در هیچ رحمتی تفاوتی بین افراد نگذاشته:

«خداوند عالم جمیع را از تراب خلق فرمود و جمیع را از یک عناصر خلق کرده کلّ را از یک سلاله خلق نموده جمیع را در یک زمین خلق کرده و در ظلّ یک آسمان خلق نموده و در جمیع احساسات مشترک خلق فرموده و هیچ تفاوتی نگذاشته ... در هیچ فضل و رحمتی تفاوتی بین بشر نگذاشته[9]

البته این عبارات دور از گوش فمینیست‌ها و در مجامعی ارائه می‌شده که مخاطب، حساسیتی بر روی این موضوع نداشته. عبدالبهاء هر گاه در جمع های زنانه حضور می‌یافته زنان را برابر و بالاتر از مردان اعلام می‌کرده است. به داستان زیر توجه کنید:

«عبدالبهاء خندید و گفت: «اگر من ثابت کنم زن بال قوی تر است شما چه می گویید؟» با همان شعف قبلی پاسخ داده شد: «تو شایسته‌ی سپاس ابدی من خواهی شد.» این پاسخ موجب اظهار شادی همراهان شد. سپس عبدالبهاء با لحنی جدّی‌تر گفت: «زن حقیقتا برای نژاد (انسان) با اهمیت‌تر [از مرد] است. او مسئولیت و کار بیشتری دارد. به عالم گیاه و عالم حیوان نگاه کنید. درخت نخل (ماده) که میوه می‌دهد نزد باغبان از اهمیت بالاتری برخوردار است. اعراب می‌دانند که مادیون (اسب ماده) برای سفرهای طولانی تحمل بیشتری دارد. به علت قدرت و درندگی، شکارچی از شیر ماده بیش از شیر نر هراس دارد. ثابت شده که اندازه‌ی مغز دلیل برتر بودن نیست. زن شجاعت اخلاقی بیشتری نسبت به مرد دارد و از استعدادهای ویژه‌ای برخوردار است که به او اجازه می‌دهند شرایط بحرانی را مدیریت کند. اگر نیاز باشد او تبدیل به یک جنگجو می شود.»»[10]




صص 500 و 501

 

در اینجا قصد بررسی صحّت و سُقم ادعاهای جدید مطرح شده درباره‌ی زنان توسط عبدالبهاء را نداریم، فقط تذکر به این نکته جالب توجه است که: همان عبدالبهایی اینجا در حال تلاش است تا ثابت کند زن، بال قوی‌تر است که پیش‌تر می‌گفت هر دو بال عالم انسانی باید برابر باشند و اگر یکی از دیگری قوی‌تر باشد فلاح و نجاح ممکن نیست.[11]او در جای دیگر می‌گوید روزی خواهد رسید که زن برتری خود را نسبت به مرد اعلام می‌کند:

«در حالت کلی، امروزه زنان حس قوی‌تری نسبت به مذهب دارند. بینش زن صحیح‌تر است. او پذیرنده‌تر و هوشش سریع‌تر است. آن روز فرا می‌رسد که زن، برتری خود را نسبت به مرد اعلام کند[12]

عبدالبهاء هنگام حضور در «اتحادیه‌ی کلوب‌های زنان» عبارات عجیب دیگری را بر زبان جاری کرده. عباراتی که نه تنها با سخنان قبلی‌اَش در تضاد هستند بلکه با خودشان هم تناقض دارند و در بسیاری مواقع از پایه غلطند:

«وقتی به عوالم امکان مادون انسان نگاه می‌کنیم، ما هیچ تمایز یا معیاری برای برتر یا پست‌تر بودن بین نر و ماده پیدا نمی‌کنیم. در میان جاندارانِ بیشمار عالم حیوانی و عالم نباتی، جنسیت وجود دارد اما [بین آن‌ها] هیچ تمایز یا اهمیت نسبت به معادله‌ی حیات وجود ندارد. اگر بی‌طرفانه تحقیق کنیم شاید گونه‌هایی بیابیم که در آنها ماده نسبت به نر برتر و یا مُرجَّح است. مثلا، در درختانی مانند انجیر، نر مثمر نیست اما ماده مثمر است. درخت خرمای نر بی ارزش است اما خرمای ماده مثمر. با توجه به این که هیچ دلیلی برای تمایز یا برتری بر اساس حکمت خلقت عوالم دون (انسان) نمی‌یابیم [!]، آیا منطقی است که مرد چنین تمایزی برای خود قائل باشد؟ جنس نر در عالم حیوانی به نر بودن و برتری خود افتخار نمی‌کند، بلکه تساوی وجود دارد و پذیرفته شده است [!] چرا باید انسان که موجودی برتر و باهوش‌تر است، خود را از این برابری که حیوان‌ها از آن بهرهمند هستند محروم کند؟ مهم‌ترین محک و راهنمای [مرد] درباره‌ی هدف خلقت خودش، شرایط و شباهت‌هایی هستند که در عوالم دون او وجود دارند و در آن‌ها تساوی دو جنس [اصل] بنیادی است [!]»[13]

ایرادات متعدد عبارات فوق واضح هستند و به آن‌ها نمی‌پردازیم. تمثیل‌ها و استدلالات منطقی عبدالبهاء در نوع خود منحصر به فرد هستند. وی علاقه‌ی عجیبی به مقایسه‌ی انسان با جانوران مختلف برای به کرسی نشاندن سخنانش دارد. در یک جا می‌گوید مردان از زنان قوی‌ترند و برای اثبات این امر حیواناتی مانند خروس و طاووس را به عنوان شاهد ذکر میکند و در جای دیگر برای اثبات قویتر بودن زن نسبت به مرد به عنوان شاهد اسب و شیر را مثال میزند.نهایتا عبدالبهاء تکلیف را مشخص نمی‌کند که بالاخره مرد قویتر است یا زن؟!




ص 502

 

در ادامه به برخی دیگر از اختلافات و تبعیض‌های موجود در میان احکام بین زن و مرد در بهاییت می‌پردازیم.

 

2- ارث زنان در بهاییت

بر طبق احکام بهاییت، ارث مادر، از پدر کمتر و ارث خواهر از ارث برادر کمتر است.[14] این تبعیض جنسیتی در میان فرزندان متوفی هم دیده می‌شود. بدین گونه که بهاییان، خانه‌ی مسکونی و لباس‌های پدر فوت شده را سهم الارث پسر ارشد وی می‌دانند و اگر پسر ارشد، زنده نباشد، سهم فرزند ذکور بعدی می‌شمارند. به هر حال، دختران را از آن ارث محروم می‌سازند. بهاءالله در كتاب اقدس می‌گوید:

«و قرار دادیم خانه‌ی مسکونی و لباس‌های مخصوص متوفی را برای فرزندان ذکور و نه برای دختران و سایر وراث.»[15]

عبدالبهاء می‌گوید:

«بیت مسكون در هر صورت مال بكر است. خواه از میت چیز دیگری باقی ماند یا نماند ولد بكر از سایر اموال نیز سهم خویش می‌برد.»[16]

اگر متوفی چند خانه داشته باشد، بهترین آنها سهم پسر است:




ص 503

 

«اگر بیوت مسکونه متعدّد باشداعلی و اشرف آن به ذرّیه ذکورتعلّق می‌یابد.»[17]

عبدالبهاء در توضیح این احکام چنین می‌گوید:

«مقصود از ولد بکر، ارشد اولاد ذکور باقی است شمول بارشد اناث ندارد ولو اکبر ، اولاد اناث باشد. و اینکه در اولاد ذکور دون اناث میفرماید مراد آنست که شاید شخصی ده اولاد ذکور دارد اگر اکبر فوت شود ثانی جای او قائم است. اگر ثانی فوت شود ثالث جای او قائم است و اگر ثالث فوت شود رابع جای او قائم است. لهذا در آیه مبارکه بلفظ جمع بیان شده.»[18]

بدین ترتیب حتی اگر فرزند ارشد، دختر باشد، و حتی اگر متوفی جز خانه‌ی ‌مسکونی‌اَش ارثی به جا نگذاشته باشد، باز حقی از خانه‌ی ‌مسکونی به دختر نمی‌رسد. البته این تبعیض‌ به اینجا هم ختم نمی‌شود. اگر متوفی بدهی داشته باشد یا دِینی از حقوق الله به گردنش باشد، از خانه‌ی ‌مسکونی و لباس‌هایی که به پسر ارشد رسیده، نباید این دیون پرداخت شود. بلکه باید از سایر اموال متوفی بدهی‌های او را بپردازند؛ اگر کفایت نکرد، آن وقت سراغ سهم پسر ارشد بروند. متن حکم بدین شرح است:

«سؤال: هر گاه شخص متوفّی حقوق اللّه یا حقّ النّاس بر ذمّه او باشد از بیت مسکون و البسه مخصوصه و سایر اموال بالنّسبه باید ادا شود یا آنکه بیت و البسه مخصوص ذکران است و دیون باید از سایر اموال داده شود و هرگاه سایر ترکه وفا نکند به دیون چگونه معمول شود.جواب: دیون و حقوق از سایر اموال داده شود و اگر اموال وفا نکند از بیت مسکون و البسه مخصوصه ادا شود.»[19]




ص 504

 

این تبعیض به نسل بعدی هم منتقل می‌شود. اگر فرزندان ذکور متوفی، در قید حیات نباشند، خانه به خانواده‌ی ‌فرزندان ذکور می‌رسد و نه به فرزندان اناث متوفی:

«در صورتیکه پسر شخص متوفّی وفات یافته و از او ذرّیه ای باقی باشد، ذریه مذکور سهم پدر‌شان را به ارث می‌برند.»[20]

با کمال تعجّب و تأسّف در دنباله‌ی ‌این حکم چنین می‌خوانیم:

«ولی اگر دختر متوفّی در گذشته و از او ذرّیه‌ای باقی مانده باشد سهم مادرشان باید طبق حکم کتاب اقدس به هفت طبقه مصرّح در کتاب تقسیم شود.»[21]

لذا همانگونه که بهاییان مدعی‌اند، برخلاف کلیه‌ی ‌ادیان کهنه‌ی ‌منسوخ شده (!)، در بهاییت حقوق زنان و مردان، کاملا مساوی است!

شاید برای خوانندگان محترم این تصور ایجاد شود که اگر متوفی نه فرزند ذکوری داشته باشد و نه ذریه‌ای از فرزند ذکور، بالاخره خانه‌ی ‌مسکونی اش به دختران وی به ارث می‌رسد. اما چنین تصوری باطل است. چراکه بهاییت اینجا هم بین مردان و زنان تبعیض قائل شده، به دختران فقط دو ثلث از خانه را بخشیده است:

«سؤال شده دار مسکونه و البسه مخصوصه در صورت عدم وجود ذکران از ذرّیه راجع به بیت‌العدل است یا مثل سایر اموال تقسیم میشود؟ جواب - دو ثلث خانه و البسه مخصوصه باناث از ذرّیه راجع و ثلث الی بیت‌العدل الّذی جعله اللّه مخزن الأمّه.»[22]




صص 505 و 506

 

آیا تاکنون برای کسی این سوال پیش نیامده که چرا وقتی قرار است پسران، ملک را به ارث ببرند، صحبتی از بیت‌العدل و مخزن الهی به میان نمی‌آید، ولی به محض اینکه بعد از طی هفت‌خوان، نوبت به دختران می‌رسد، ثلث میراث باید به بیت‌العدل تقدیم گردد؟

لطف دیگری که حضرت بهاءالله در بحث ارث به بانوان کرده این است که: اگر متوفی زن باشد، لباس‌های استفاده شده و کهنه اش به دختران وی می‌رسد ولی سایر اموال ارزشمندش به ترتیبی که در اقدس آمده بین هفت طبقه تقسیم می‌شود! درضمن اگر مادری فوت کرد و دختری نداشت، سایر وراث می‌توانند با طیب خاطر تمامی اموال متوفی را بین خود تقسیم کنند و نگران سهم بیت‌العدل هم نباشند. متن حکم مذکور چنین است:

«البسه مستعمله امّ ما بین بنات بالسّویه قسمت شود و سایر اشیاء از ملک و حلی و البسه غیر مستعمله کل از آن قسمت می‌برند به قسمی که در کتاب اقدس نازل شده و در صورت عدم وجود بنت جمیع مال کما نزل فی الرّجال باید قسمت شود.»[23]

آخرین نمونه‌ی ‌رعایت حقوق زن در مورد ارث نیز این حکم است:            

«هر آنچه زوج به نام زوجه اش خریده باشدباید جزء ما یملک زوج محسوب و بین ورّاثقسمت شود مگر البسه مستعمله و جواهراتو غیر آن که به اثبات معلوم شده باشدکه زوج به زوجه بخشیده است.»[24]

عبدالبهاء برای توجیه تبعیض در احکام مربوط به خانه‌ی مسکونی مدعی می‌شود:

«در جمیع شرایع الهیه ولد بکر امتیازات فوق العاده داشته حتّی میراث نبوّت تعلّق به او داشت. همراه با امتیازاتی که به پسر ارشد داده شده وظایفی هم بعهده او واگذار شده است. مثلاً ولد بکر وجداناً موظّف است که محضاً للّه ملاحظه مادر خود را نموده و احتیاجات سایر ورّاث را نیز ملحوظ دارد.»[25]

این سخن از جهات متعدد ایراد دارد: اول اینکه میراث نبوت در شرایع قبلی حق ولد بکر (پسر بزرگ) نبوده و معلوم نیست عبدالبهاء این مطلب را از کجا آورده است.

در ثانی، بر فرض محال که این چنین باشد، این موضوع چه ارتباطی به یک حکم عمومی که قرار است بین مردم عادی - نه نوادگان پیامبران – اجرا شود، دارد؟

ثالثا، عبدالبهاء چند بار می‌گوید پسر بزرگ نسبت به بقیه امتیازاتی دارد در صورتی که مکررا می‌گفته هیچ کس نسبت به دیگری امتیازی ندارد.[26]

رابعا، بهاییان ادعا می‌کنند به عنوان آیینی منحصر به فرد بین زن و مرد تساوی قائل هستند. بنابراین چنین توجیهی که عبدالبهاء درباره‌‌ی «ولد بکر» بیان کرده اعترافی صریح مبنی بر پوشالی بودن ادعای تساوی حقوق زن و مرد در بهاییت است.

خامسا عبدالبهاء می‌گوید پسر بزرگ باید محض رضای خدا و به صورت وجدانی به خاطر این امتیاز نیازهای دیگر وراث را ملاحظه کند. با این حساب اگر یک بهایی نخواهد این کار را انجام دهد به هیچ کس پاسخگو نخواهد بود زیرا این وظیفه‌ی قانونی او نیست، بلکه صرفا وظیفه‌ای اخلاقی محسوب می‌شود. لذا پسر بزرگ طبق قانون بهایی می‌تواند صاحب خانه شود و فارغ از وظیفه‌ی اخلاقی‌اَش به سایر وراث و نیازهای‌شان بی‌تفاوت باشد.




ص 507

 

سادسا، خوب است ببینیم عبدالبهاء به عنوان پسر بزرگ خانواده، در برابر این وظیفه‌ی وجدانی و اخلاقی که خودش نسبت به دیگر وراث داشته چگونه عمل کرده است. جدول زیر اطلاعاتی درباره‌ی زن و بچه‌ها‌ی بهاءالله را نشان می‌دهد:

نام نسبت با عبدالبهاء تاریخ مرگ سرنوشت
گوهر نامادری بعد از بهاءالله ناقض عهد
فاطمه مهد علیا نامادری بعد از بهاءالله ناقض عهد
آسیه خانم مادر قبل از بهاءالله -
فروغیه نوری خواهر ناتنی بعد از بهاءالله ناقض عهد
بهائیه خانم خواهر بعد از بهاءالله وفادار
میرزا مهدی برادر قبل از بهاءالله -
محمد علی برادر ناتنی بعد از بهاءالله ناقض عهد
صمدیه نوری خواهر ناتنی بعد از بهاءالله ناقض عهد
ضیاءالله برادر ناتنی بعد از بهاءالله ناقض عهد
بدیع الله برادر ناتنی بعد از بهاءالله ناقض عهد

همان طور که در جدول مشخص است، از میان تمام وارثان بهاءالله، عبدالبهاء – به جز خواهر تنی خود - همگی را طرد روحانی کرده و از جامعه‌ی بهایی اخراج کرده است! این هم از وظیفه ی وجدانی و ملاحظه ی احتیاجات دیگر وراث!




ص 508

 

در اینجا فقط یک نکته باقی می‌ماند. طبق نص بهاءالله در کتاب اقدس، خانه مسکونی متوفی متعلق به فرزندان پسر است.[27] بهاءالله به هیچ عنوان نمی‌گوید این خانه متعلق به فرزند پسر ارشد است، اما عبدالبهاء این حکم را تغییر داده و اعلام می‌کند خانه متعلق به فرزند پسر ارشد است. [28] آیا ما باید باور کنیم که چنین تغییر حکمی ارتباطی به این موضوع ندارد که عبدالبهاء خود بزرگ‌ترین فرزند پسر بهاءالله بوده است؟!

 

3- مهریه ی زن بهایی

در کتاب گنجینه‌ی ‌حدود و احکام بهاییان آمده:

«مهر به اعتبار زوج است. اگر از اهل مدن (شهر) است ذهب (طلا) و اگر از اهل قری (روستا) است فضه (نقره).»[29]

اولاً در مسلکی که از یک سو، مدّعی تساوی حقوق زن و مرد است و از سوی دیگر،‌ مدّعای جدید بودن در تمام شئون دارد، چرا باید مردان به زنان مهریه پرداخت کنند؟ چرا زنان مهریه نمی‌دهند؟ اگر ادعا بر تساوی و عدم رجحان جنسی بر جنس دیگر است، یا نباید هیچ کدام مهریه پرداخت کنند یا هر دو مکلّف به پرداخت باشند تا تساوی رعایت گردد.

ثانیاً، بنا بر دستور بهاءالله اگر یک مرد شهری بخواهد ازدواج کند، مهریه‌ی زنش را باید 19 مثقال طلا انتخاب کند و اگر مردی روستایی بخواهد همسری را برای خود انتخاب کند، باید




ص 509

 

مهریه‌ی او را 19 مثقال نقره، تعیین کند. [30] وقتی در بهاییت بین روستایی و شهری تساوی برقرار نیست چگونه می‌خواهند بین عالم تساوی برقرار کنند؟ دینی که ادعا می‌کند خداوند بین هیچ کس تمایز قرار نداده،[31] چگونه بین زن شهری و روستایی تمایز قائل است؟

 

4- تعدد زوجات در بهاییت

اگر چه بهاییان همواره به موضوع تعدد زوجات اعتراض می‌کنند، اما رهبر خودشان بهاءالله سه همسر داشته و به به پیروانش اجازه‌ی داشتن دو همسر و به خدمت گرفتن تعداد نامتناهی از دوشیزگان را داده است. بهاءالله چنین می‌گوید:

«خدا چنین امر کرده که بیش از دو زن به همسری نگیرید و اگر کسی به یک زن قناعت کرد موجبات آسایش خود و همسرش را ایجاد نموده و اگر کسی دوشیزه‌ای را به خدمت بگیرد، اشکالی ندارد.»[32]

به خدمت گرفتن یک دوشیزه، آن هم زمانی که بحث، درباره‌ی ‌اختیار زوجه است، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ مسلماً این خدمت گرفتن به این معنی نیست که شخص، یک کنیز




ص 510

 

داشته باشد، چون دوران کنیز داری گذشته است. منظور، گرفتن یک خدمتکار که به او در ازای انجام کار خانه مزد پرداخت شود نیز نمی‌تواند باشد. چون این کار اولا نیاز به صدور حکم ندارد و امری متداول در تمام جوامع و ادیان بوده، ثانیاً هیچ ربطی به زوجه اختیار کردن ندارد و نمی‌تواند جایگزین ازدواج شود.

پس هنگامی که در بحث ازدواج بهاءالله می‌گوید اجازه دارید تا دو زن به همسری خویش بگیرید و اشکالی هم ندارد دوشیزه‌ای را به خدمت بگیرید، به ناچار چنین نتیجه می‌گیریم که:

-        یا مقصـود بهاءالله این است که به جای ازدواج، یک دختر جوان در خانه ی شما بیاید و کار خانه‌ی ‌شما را انجام دهد. این بدان معنی است که زن در خانواده‌ی ‌»بهایی» صرفا نقش یک خدمتکار را دارد و اگر مردی نتوانست زن بگیرد، به حکم بهاءالله می‌تواند به یک خدمتکار قناعت کند. در این صورت، بهاییت باید بر دیدگاه مؤسس این گروه درباره‌ی ‌جایگاه و منزلت زن در خانواده بر خود ببالد!

-        و یا منظور بهاءالله این است که مرد اجازه دارد یک خدمتکار جنسی که دختری جوان باشد، برای خود داشته باشد. چراکه قرار است این امر، بَدَل از ازدواج باشد. در این صورت نیز باز باید بهاییت بر خود ببالد که چنین نفثات روح القدسی را برای عالمیان به ارمغان آورده است.

در اثبات عدم توجّه سران بهاییت به ارزش و حقوق زنان، همین بس که به شهادت عزیه خانم (خواهر بهاءالله) بهاءالله دختر دوشیزه اش را در دوره‌ی ریاست برادرش، صبح ازل، برای او می‌فرستد تا در او تصرف كند![33]




ص 511

 

اگر مرد بهایی بخواهد از حق خود در اختیار نمودن همسر دوم استفاده کند، همسر وی حق هیچ گونه اعتراضی ندارد. بهاءالله در اجازه به مردان برای چند همسری، هیچ توصیه‌ای به رعایت شرط عدالت و عدم تبعیض میان دو همسر نكرده و صرفا اعلام نموده زندگی با یک همسر راحت‌تر از زندگی با دو همسر است.

در هر صورت بهاءالله در سخنان دیگر باز هم بر حلّیت دو زن تاکید داشته است:

« سؤال : از آیه «من اتّخذ بکراً لخدمته لا بأس». جواب : محض از برای خدمت است چنانکه صغار و کبار دیگر را اجرت می دهند برای خدمت و آن بکر هر وقت که خواهد زوج اختیار کند اختیار با نفس اوست چه که خریدن اماء حرام و زیاده بر دو زوجه هم حرام است[34]

البته در عبارات فوق، سخنان بی مفهومی وجود دارد که ظاهرا تلاش بهاءالله برای توجیه احکام عجیب اقدس است. مثلا اگر قرار است آدم یک خدمتکار بگیرد و به او پول دهد، دیگر چه نیازی است بر باکره و دوشیزه بودن او تاکید شود؟! کجای دنیا هنگام استخدام خدمتکار از باکره بودن او هم می‌پرسند؟ یا اصرار بهاءالله بر صحبت از ازدواج و کنیز بعد از ذکر لفظ این خدمتکار باکره چیست؟ و در آخر هم توجیهی بسیار بی ربط و خالی از منطق برای آزاد بودن دوشیزه‌ی باکره برای ازدواج: «چه که خریدن اماء (کنیزان) حرام و زیاده بر دو زوجه هم حرام است»!

حکم تعدد زوجات به قدری با ادعاهای مؤسسین بهاییت مبنی بر دفاع از حقوق زنان در تضاد است که اعتراضات خود بهاییان را هم به همراه داشته است. زنان بهایی از بهاییتی که ادعای تمایز با ادیان دیگر را در بوق و کرنا کرده، انتظار جواز تعدد زوجات نداشتند.




ص 512

 

لذا دست‌اندرکاران این فرقه به تکاپو افتادند تا این تناقض فاحش را اصلاح نمایند. عبدالبهاء که از دید بهاییان و به انتخاب بهاءالله، مبیّن آیات و جملات بهاءالله است، چاره را در تحریف این حکم دیده و می‌گوید آنجا که بهاءالله گفته مرد تا دو همسر می‌تواند داشته باشد مرادش تک همسری بوده است!

«گرچه نصّ کتاب مستطاب اقدس ظاهراً تزویج ثانی را اجازه می‌دهد ... حضرت عبدالبهاء، مبین منصوص آیات اللّه در تبیین این آیه مبارکه می‌فرمایند که مقصد از این بیان مبارک فی الحقیقه زوجه واحده است.»[35]

عبدالبهاء می‌گوید:

«(1)آگاه باشید که شریعت خدا تعدد زوجات را جایز ندانسته چراکه به صراحت گفته به یکی قناعت کنید و (2) داشتن همسر دوم را به رعایت عدالت و قسط در جمیع شئون و احوال مشروط کرده. (3) اما رعایت کردن عدالت و قسط بین دو همسر ممتنع و محال است. (4) مشروط کردن داشتن دو همسر به امری ممتنع الوجود، دلیل واضح بر عدم جواز مطلق آن است. (5) لذا هیچ مردی اجازه ندارد جز یک زن داشته باشد.»[36]

انسان در حیرت فرو می‌رود که چگونه کسی می‌تواند این همه عبارات اشتباه را در یک پاراگراف بگنجاند. برای بررسی عبارات فوق آن‌ها را شماره بندی کرده‌‌ایم:

درباره‌ی جمله‌ی (1): بهاءالله به هیچ وجه تعدد زوجات را ممنوع نکرده و اصلا هم نگفته به یکی قناعت کنید. جمله‌ی ‌بهاءالله دقیقا این است:




ص 513

«خدا چنین امر کرده که بیش از دو زن به همسری نگیرید و اگر کسی به یک زن قناعت کرد موجبات آسایش خود و همسرش را ایجاد نموده.»[37]

«زیاده بر دو زوجه هم حرام است.»[38]

دربارهی جمله‌ی (2): عبدالبهاء برای توجیه این تحریف مدعی شده داشتن زن دوم به رعایت عدالت در تمام شئون مشروط شده. در حالی که بهاءالله به هیچ وجه چنین شرطی نگذاشته و اصلا حرفی از عدالت نزده است. برخی می‌گویند عبدالبهاء این سخن را از اسلامِ کهنهی منسوخ شده (!) اقتباس کرده. این حرف هم نادرست است زیرا در اسلام محدوده‌ی عدالت در تعدد زوجات مشخص است و اسلام تعدد زوجات را جائز دانسته است.

درباره‌ی جمله‌ی (3): عبدالبهاء مدعی است اصلا رعایت عدالت بین دو زن ممتنع و محال است! اولا، اصلا معلوم نیست ایشان این عبارات مبارکه را به چه دلیل و مبتنی بر چه اصلی بیان فرموده‌اند. ثانیا، چگونه امری که ممتنع و محال است، ناگهان برای بهاءالله شدنی می‌شود و او نه دو زن بلکه سه زن می‌گیرد و بین آن‌ها عدالت ممتنع و محال را رعایت می‌کند؟! ادعای معصوم بودن بهاءالله نیز در اینجا کارساز نیست زیرا امر «محال» با عصمت «شدنی» نمی‌شود.

درباره‌‌ی جمله‌ی (4): عبدالبهاء ادعا کرده داشتن چند زن، مشروط شده به رعایت شرطی محال که این یعنی داشتن چند زن مطلقا ممنوع است. همان طور که گفتیم اصلا بهاءالله شرطی برای تعدد زوجات نگذاشته و کدام عقل سالمی حکمی را صادر می‌کند که مشروط به امری محال است؟!

درباره‌‌ی جمله‌ی (5): عبدالبهاء بر اساس چهار پیش فرض اشتباه، به این نتیجه می‌رسد که تعدد زوجات در بهاییت حرام است!




صص 514-516 

 

آیا دلیل تحریف سخنان پدر توسط پسر، چیزی جز فریب اذهان عمومی است؟ وقتی منتقدین به این تحریف حکم بهاءالله اعتراض می‌کنند، بزرگان بهایی می‌گویند از آنجا که عبدالبهاء، مبیّن کلمات پدرش است، این اجازه را داشته تا حکم تعدد زوجات بهاءالله را به حکم اکتفا به یک زوجه تبدیل و تبیین نماید. آنها می‌گویند:

«جمال اقدس ابهی به صورت ظاهر اختیار دو زوجه را در کتاب مستطاب اقدس اجازت فرمودند و در عین حال با تعیین مبینی مصون از خطا شرایطی را به وجود آوردند که به موجب آن حضرت عبدالبهاء را قادر ساخت تا چنین تبیین فرمایند که مقصد از این حکم اکتفا به زوجه واحده است.»[39]

امّا توجیه ایشان، دارای چند اشکال اساسی است:

  1. اگر اختیـار دو زوجـه، امکان ندارد، پس چرا بهاءالله درباره اش حکم صادر کرده است؟ آیا او به امری محال و نشدنی مجوز داده است؟ چرا بهاءالله، خود صریحا محال بودن این فعل را مطرح نکرده است؟
  2. عبدالبهاء چگونه از این جمله‌ی ‌پدرش که گفته هرکس به یک زن اکتفا کند، موجبات راحتی خود و همسرش را فراهم نموده، شرط لزوم رعایت عدل بین همسران را برداشت می‌کند؟
  3. وقتی نصّ اقدس صریحا حکم به جواز تعدّد زوجات داده، چرا عبدالبهاء این حکم را به گونه‌ای تفسیر می‌کند که کاملا برخلاف نص صریح کلام بهاءالله باشد؟ آیا بهاییان فراموش کرده‌اند که بهاءالله نهی کرده کسی ظاهر کلامش را تغییر دهد و به گونه ی دیگری تأویل و تفسیر نماید؟ پس چرا عبدالبهاء آیات پدر را به گونه‌ای تاویل (تحریف) می‌کند که معنای آن از ظاهر آیه خارج می‌شود؟ مگر اینها کلام پیامبر بهاییان نیست:

«همانا کسی که آنچه را از آسمان وحی فرود آمده، تأویل کند و از ظاهرش خارج کند، کلمه‌ی ‌والای الله را تحریف کرده است و در کتاب مبین از زیان کارترین‌هاست.»[40]

«کلمه الهیه را تأویل مکنید و از ظاهر آن محجوب ممانید چه که احدی بر تأویل مطّلع نه الّا اللّه و نفوسیکه از ظاهر کلمات غافلند و مدّعی عرفان معانی باطنیه، قسم باسم اعظم که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود.»[41]

4. اگر بنا به مقتضیات زمان، قرار است حکم بهاءالله مبنی بر اجازه‌ی ‌دو همسری مردان، تدریجا به حکم تک همسری تبدیل شود،[42] دیگر نامش تبیین نمی‌شود، بلکه تشریع حکم جدید است. اما طبق تعالیم بهایی تشریع، کار بیت‌العدل است و نه مبیّن. در واقع تبدیل حکم بهاءالله، از اجازه‌ی ‌تعدّد زوجات به حکم تک همسری، تشریع حکم جدید است که در حیطه‌ی ‌اختیارات عبدالبهاء نیست.

چگونه است که وقتی از عبدالبهاء می‌پرسند مهریه‌ی ‌زن را چه موقع باید پرداخت کرد، می‌گوید من شارع نیستم، فقط مبیّن آیاتم، به بیت‌العدل مراجعه کنید. ولی در بحث تعدّد زوجات به خود اجازه می‌دهد حکم بهاءالله را از ظاهرش خارج کند و متناقض با آن، حکم جدیدی صادر نماید؟ نمونه‌ی ‌زیر بیان خود عبدالبهاء است که نشان می دهد او اجازه‌ی ‌تشریع ندارد:




ص 516-519

«از مهریه سؤال نموده بودی باید در لیل زفاف نقداً تأدیه نماید و یا زوج از زوجه مهلت و مساعده گیرد و این احکام فی الحقیقه راجع به بیت عدل عمومی است که شارع است امّا عبدالبهاء مبین است نه شارع.»[43]

البته داستان در این جا به پایان نمی‌رسد. عبدالبهاء صریحا اعلام کرده بود که تعدد زوجات طبق حکم خدا ممنوع است عباراتی از او وجود دارند که در تعارض مطلق با این سخنان و توجیهات او و سایر بهاییان هستند:

«و اما در خصوص تعدد زوجات منصوص است و ناسخی ندارد. عبدالبهاء این حکم را نسخ ننموده این از مفتریات رفقاست. ولی من میگویم عدالت در تعدد زوجات شرط فرموده اند تا کسی یقین بر اجرای عدالت نکند و قلبش مطمئن نشود که عدالت خواهد کرد متصدی تزویج ثانی نشود و چون حتما یقین نمود که در جمیع مراتب عدالت خواهد کرد آنوقت تزوج ثانی جائز. چنانچه در ارض مقصود احبا اراده تزویج ثانی نمودند ولی باین شرط و این عبد ابدا احتراز ننمود و اصرار کرد که باید عدالت نمود و عدالت بدرجه امتناع است. ولی گفتند که ما عدالت خواهیم کرد و اراده تزویج ثانی دارند. این افتراء از زمزمههای آنهاست که القای شبهات مینمایند و چقدر امر را مشتبه میکنند مقصود این است که تعدد زوجات بدون عدالت جائز نه و عدالت بسیار مشکل است[44]


عبدالبهاء که تا کنون مدعی بود قطعا تعدد زوجات طبق حکم خدا مطلقا جایز نیست و رعایت عدالت اصلا ممتنع و محال است، الان می‌گوید تعدد زوجات طبق حکم خدا کاملا مجاز است ولی به شرط عدالت، و عدالت پیشه کردن هم سخت است! عدالتی که تا الان ممتنع و محال بود حالا صرفا سخت است! خوب است دوباره به عبارات او بنگریم:

«آگاه باشید که شریعت خدا تعدد زوجات را جایز ندانسته ... رعایت کردن عدالت و قسط بین دو همسر ممتنع و محال است ... دلیل واضح بر عدم جواز مطلق آن است. لذا هیچ مردی اجازه ندارد جز یک زن داشته باشد.»[45]

عبدالبهاء عباراتی رسوا کننده‌تر دارد که عمق دروغ و نفاق در این آئین ساختگی را نشان می‌دهد. به بیان او خطاب به یکی از اغنام الهی دقت کنید:

«در خصوص تعدد زوجات سوال نموده بودی. بنص کتاب الهی جمع بین زوجتین جائز و ابدا این ممنوع نه بلکه حلال و مباح. لهذا شما محزون مباشید. در فکر عدالت باشید که بقدر امکان عادل گردید. آنچه ذکر شده این است که چون عدالت بسیار مشکل است لهذا راحت در زوجه ی واحده است و لکن شما حال که چنین است البته غمگین مباشید.» [46]

خواننده‌ی محترم دقت کنند: همان عبدالبهایی که می‌گفت تعدد زوجات مطلقا جایز نیست، اینجا می‌گوید نه تنها جائز و حلال است بلکه ابدا ممنوع نبوده! عبدالبهایی که رعایت عدالت را ممتنع و محال می‌دانست، اینجا می‌گوید کافی است در تعدّد زوجات آدم «بقدر امکان عادل» باشد! پر واضح است که در بهاییت تعدد زوجات حلال و جایز است و بهاییان برای فریب جهانیان اعلام می‌کنند که تعدد زوجات ممنوع است.

 

چند سوال:

  1. آیا این بهاییت نبود که ادعای برتری نسبت به ادیان دیگر را داشت و تساوی حقوق رجال و نساء، داعیه ی او بود؟
  2. چرا بهاییان كه خود تساوی حقوق زنان و مردان را ادّعا می کنند، به زن این اختیار را نمی‌دهند تا از ازدواج دوم همسر خود جلوگیری نماید و مرد می‌تواند بدون اذن او همسر دوم اختیار کند؟
  3. آیا اینكه بهاءالله هیچ شرطی برای ازدواج دوم مردان جز راحتی ایشان نگذاشته است، خود ناقض این تساوی حقوق نیست؟
  4. آیا اگر زن بهایی به ازدواج دوم مردش راضی نباشد، می‌تواند جلوی حکم صریح بهاءالله بایستد و مانع ازدواج دوم همسرش شود؟
  5. آیا زنان می‌توانند از آوردن دوشیزه توسط همسران‌شان به خانه جلوگیری کنند؟
  6. اگر برخلاف سایر مکاتب و مذاهب، در بهاییت بحث تساوی همه جانبه‌ی حقوق مطرح است، چرا زنان بهایی اجازه ندارند مانند مردان برای خود دو همسر و چند غلام اختیار نمایند؟

آیا بهاییان به همین شیوه قرار است میان تمامی زنان و مردان جهان - آن هم در کلیه‌ی شئون - تساوی برقرار كنند؟

 

مسئله‌ی تعدد زوجات بهاءالله

برای توجیه این موضوع که چرا بهاءالله سه همسر داشته در صورتی که خودش حکم به دو همسری داده و عبدالبهاء هم مدعی است فقط یک همسر مجاز است، بیت العدل نامه‌ای صادر کرده است:

«درباره‌ی موضوع زن‌های بهاءالله، بخش‌هایی از نامه‌هایی که از جانب ولیّ امر محبوب (شوقی) نوشته شده‌اند این موضوع را مشخص می‌کنند. این نوشته‌ها بیان می‌کنند که بهاءالله بر اساس حکم اسلام که هنوز منسوخ نشده بوده است عمل کرده و او از سنت‌های مردم مملک خودش پیروی می‌کرده:

«... درباره‌ی ازدواج‌های بهاءالله باید این نکته را مدّ نظر داشت که تمام ازدواج‌های او پیش از نزول کتاب احکامش (یعنی اقدس) و حتی پیش از اعلان امرش در بغداد رخ داده‌اند که احکام ازدواج هنوز مشخص نبودند و وحی‌ای [در این باره] هنوز آشکار نشده بود (25 می 1938 خطاب به یکی از محافل ملی).»

«بهاءالله [زن] صیغه‌ای نداشت و او سه زن شرعی داشت. از آنجایی که قبل از نزول کتاب اقدس (کتاب احکامش) این کار را انجام داده بود، او بر اساس احکام اسلام عمل کرده که هنوز منسوخ نشده بودند. او تعدد زوجات را مشروط به عدالت کرد و عبدالبهاء این را تفسیر به این کرد که یک مرد اجازه‌ی داشتن بیش از یک زن به صورت همزمان را ندارد، زیرا محال است انسان بتواند در ازدواج بین دو زن یا بیشتر عدالت را برقرار کند (11 فبریه 1944 خطاب به یکی از مومنین).»

«... بهاءالله با زن اول و دومش هنگامی ازدواج کرد که هنوز در تهران بود و با سومی هنگامی که در بغداد بود. در آن زمان هنوز احکام اقدس نازل نشده بودند و او به تبعیت از دین قبلی و سنن مردم سرزمین خودش دست به این (ازدواج‌ها) زده است (14 ژانویه 1953 خطاب به یکی از مومنین)»»[47]




ص 520

 

توجیهات شوقی در نامه‌های فوق را جز فریب دادن مخاطبان نا آگاه غربی چیزی دیگر نمی‌توان نام نهاد. شوقی مدعی است چون ازدواج‌های بهاءالله قبل از نزول کتاب اقدس انجام شده بودند، کاملا مشروع بوده‌اند و او این کار را بر اساس دین قبلی یعنی اسلام انجام داده است (ظاهرا بابیت اصلا دین محسوب نمی‌شود!). این دروغی آشکار است:

باب در سال 1844 میلادی ادعای پیامبری و دین جدید خود را مطرح کرد. تاریخ دقیق که بهاءالله بابی شده مشخص نیست اما مسلما قبل از واقعه‌ی بدشت در سال 1848 رخ داده. زیرا در این واقعه بهاءالله و جمعی دگر از بابیان دین اسلام را رسما منسوخ اعلام کرده و بابیت را به عنوان دین جدید اعلام کردند. پس بهاءالله قطعا در سال 1848 بابی بوده و با احکام باب آشنا بوده است.

حال ببینیم بهاءالله در چه سال‌هایی اقدام به ازدواج با سه همسرش کرده: بهاءالله با همسر خود آسیه در سال 1835 ازدواج کرده[48] در حالی که مسلمان بوده. او با همسر دوم خود در سال 1849[49] ازدواج کرده در حالی که دیگر مسلمان نبوده بلکه یک بابی بوده است. با این حساب شوقی چگونه به خود اجازه داده به دروغ اعلام کند که بهاءالله طبق اسلام عمل کرده که هنوز منسوخ نشده بوده است، در حالی که با آمدن علی محمد باب، اسلام را به زعم خودشان منسوخ کرده‌اند و بهاءالله هم هنگام ازدواج دوم پیرو همین دین بوده نه اسلام؟




ص 548

 

جالب اینجاست که بنا به اعتراف شوقی و دیگران، باب تعدد زوجات را منسوخ اعلام کرده بود! شوقی در ترجمه‌ی انگلیسی تاریخ نبیل، پاورقی زیر را اضافه کرده که بیانگر تبلیغ عقاید باب توسط طاهره ی قره العین است. یکی از این عقاید، ممنوعیت تعدد زوجات بوده:

«او با باب ارتباط برقرار کرده و در زمان اندکی به حمایت از اندیشههای او بپا خواست. او صرفا اقدام به اعلام رضایت گذرا از اندیشههای او نکرد بلکه آشکارا به عقاید سرورش (باب) اعتراف میکرد. او نه تنها تعدد زوجات بلکه استفاده از حجاب را آشکارا انکار می‌کرد و در مجامع عمومی با صورت باز آشکار می‌شد.»[50]

دیگر نویسنده‌های بهایی هم همین عقاید را ابراز کرده‌اند:

«قوانین باب تعدد زوجات را منسوخ کردند مگر در صورت نازایی.»[51]

با این حساب ادعای شوقی مبنی بر ازدواج بهاءالله بر اساس دستورات ازدواج در اسلام که منسوخ نشده بودند، از اساس باطل است. بهاءالله با همسر سوم خود نیز در سال 1862[52] ازدواج کرد که این هم طبق بیانات شوقی درباره‌ی عقاید باب، باطل است. ظاهرا در بهاییت عبدالبهاء، شوقی، و بیت العدل همگی مجوز دروغ گفتن و ارائه‌ی مطالب اشتباه برای توجیه حرکات بهاءالله را دارند.




صص 522 و 523

5- عضویت زنان بهایی در بیت العدل

از نظر بهاییت، زنان حق عضویت در جمع نُه نفره‌ی بیت‌العدل را ندارند و عضویت ایشان در آن، حرام و غیر ممکن است.[53] در کتاب گنجینه‌ی ‌حدود و احکام بهاییان فصلی تحت این عنوان آمده است:

«در اینکه اعضای بیت عدل عمومی باید از رجال باشند.»[54]

اگر بحث تساوی حقوق زنان و مردان در کلیه‌ی شئون مطرح است، چرا زنان نمی‌توانند عضو بیت‌العدل باشند؟ چرا تنها به زنان اجازه‌ی رأی دادن به آقایان داده شده است و ایشان حق انتخاب شدن ندارند؟ آیا این، همان تساوی حقوق زن و مرد در کلیه‌ی شئون است که توسط بهاییان در بوق و کرنا می‌شود؟

عبدالبهاء در توجیه این موضوع می‌گوید:

«و اما بیت العدل براساس نصوص قاطع موجود در دین خدا، مختص مردان است. این حکمتی است از جانب خدا و بزودی (دلیل) این حکمت مانند آشکار شدن خورشید در وسط آسمان آشکار خواهد شد.» [55]

باید خدمت ایشان عرض کرد که هر چیز حکمتی دارد اما با فرض محال که این حکمت آشکار شود باز مشکلی حل نخواهد شد. زیرا بهاییت ادعای تساوی داشت اما با آشکار شدن حکمت باز هم تساوی ایجاد نمی‌شود. البته این توجیه، همان ترفند معمول است که بهاییان برای ساکت کردن منتقدان خویش از آن استفاده می‌کنند و حل امور مشکل دار را به آینده محول می‌نمایند. آینده‌ای که هرگز نخواهد آمد.

نکته‌ی ظریف دیگری که می‌توان از محرومیت زنان در عضویت بیت‌العدل، استنباط کرد، این است که شاید مردان بهایی، تنها مشارکت و تساوی حقوق را در کلیه‌ی شئون بشری[56] برای زنان قائل هستند و در شئون الهی، زنان را به شایستگی مردان نمی‌دانند. هرچند همانطور که بررسی گردید، در شئون بشری نیز این تساوی رعایت نشده است.

 

6- مقام ولیّ امرالله بودن

همان طور که در فصول قبل گفتیم، به حکم عبدالبهاء ولیّ امرهای بهایی، فرزندان ذکور شوقی هستند و هیچ زنی اجازه‌ی کسب این مقام را ندارد. در این جا نیز تساوی در حقوق زن و مرد رعایت نشده است. البته با منقرض شدن نسل شوقی و اثبات پوشالی بودن بهاییت، این موضوع هم به تاریخ پیوسته است.

 

7-حج بهایی




صص 524-526

 

بهاءالله درباره‌ی حج چنین گفته است:

«همانا خدا حج بیت را به کسانی از شما که استطاعت دارند، حکم نموده است؛ به غیر از زنان. خدا از ایشان به خاطر رحمتش گذشت کرد.»[57]

عبدالبهاء نیز می‌گوید:

«حج بیت كه بر رجال است بیت اعظم در بغداد و بیت نقطه در شیراز.»[58]

حال، این سوال پیش می‌آید که اگر حج نرفتن رحمت است، پس چرا این رحمت شامل حال مردان نمی‌شود؟ مگر قرار بر تساوی همه جانبه بین زن و مرد نبود؟

برخی از بهاییان چنین استدلال می‌کنند که به دلیل مشقّت‌ها و سختی‌های سفر، خدا بر زنان رحم آورده و نخواسته ایشان اذیت شوند. در پاسخ این عده از عزیزان باید بگوییم:

اولاً اگر بهاییت داعیه‌ی ‌تساوی همه جانبه‌ی ‌حقوق میان زن و مرد دارد، چرا مردان باید چنین سفر طاقت فرسایی را تاب بیاورند، اما زنان از آن معاف گردند؟

ثانیاً مگر بهاییت مدعی نیست بر خلاف ادیان دیگر، با پیشرفت‌های زمانه مطابق است؟ پس چرا با وجود امکانات متعددِ این قرن و سهولت در سیر و سفر، هنوز هم زنان از حج رفتن معاف هستند؟

 

8- تربیت اولاد

در بهاییت تربیت اولاد عمدتا به عهده‌ی زنان گذاشته شده و این امتیازی برای آنان محسوب می‌شود. شوقی میگوید:

«همان طور که بارها در متون بهایی تاکید شده، وظیفه‌ی تربیت یک طفل بهایی عمدتا بر عهده‌ی مادر است که این امتیاز منحصر به فرد را دارد که در خانه ی خود شرایطی به وجود آورد که منجر به رفاه و پیشرفت مادی و معنوی او شود.»[59]

عبدالبهاء نیز می‌گوید:

«ای کنیزان رحمانی! بر شما واجب است که از ابتدای طفولیت اطفالتان را تربیت کنید. بر شما واجب است که اخلاق‌شان را نیکو کنید. بر شما واجب است که از هر نظر و تحت هر شرایطی به آنان توجه کنید. زیرا خداوند جل جلاله دستور داده که مادران مربی اصلی فرزندان و اطفال باشند. این امری مهم و مقامی بلند مرتبه است و هیچ کوتاهی جایز نیست.»[60]

تربیت اولاد امری دشوار و طاقت فرساست. اگر قرار است در بهاییت تساوی باشد، چرا این امر دشوار بر عهده‌ی زنان گذاشته شده؟ و اگر این امر «مقامی بلند مرتبه» و «امتیازی منحصر بفرد است»، پس چرا این امتیاز به هر دو والدین داده نشده است و سخن از این است که مادر به این امر مفتخر شده؟ آیا سخت و مشکل بود که بهاییان بگویند پدر و مادر به یک اندازه در تربیت فرزند مسئولند؟

برای حل این تعارض بهاییان ادعا می‌کنند در بهاییت تقسیم وظایف وجود دارد و در برابر این امر مرد موظف به تامین خانواده است:

«تربیتی که یک طفل ابتداءً از طریق مادرش دریافت می‌کند قوی‌ترین اساس برای پیشرفت او در آینده است. نتیجهی طبیعی این امر، حق مادر است که توسط شوهرش حمایت (مالی؟) شود و مرد حق صریحی برای حمایت شدن توسط همسرش ندارد.»[61]

این توجیه از هر کسی قابل قبول است به جز یک بهایی! زیرا بهاییان مدعی تساوی زن و مرد و نبودن امتیاز بین آنها هستند؛ در حالی که توجیه فوق بین وظایف، حقوق و امتیازات زن و مرد تفاوت قائل است و تعارض همچنان باقی است.

 

9- پسران غصن (شاخه) هستند و دختران ورقه (برگ)

بهاءالله حتی بین دختران و پسران خود هم تمایز قائل بوده و پسران را شاخه و دختران را برگ نامیده است. واقعا چنین تمایزی آن هم برای آیینی که مدعی تساوی همه جانبه بین دو جنس است، چه ضرورتی دارد؟

 

10- مهریه و بکارت

در بهاییت اگر بعد از ازدواج مشخص شود زن باکره نبوده مرد می‌تواند مهریه را از همسر پس بگیرد:

«اگر بعد از اداء مهر بر زوج معلوم شود که زوجه باکره نیست زوج میتواند اعاده مهریه و مصارف را مطالبه نماید.»[62]

حال اگر زن متوجه شود شوهرش باکره نبوده می‌تواند دست به چه اقدامی بزند؟ عملا هیچ. زیرا مهری در کار نیست که بازپس گرفته شود و بیت العدل هم اجازه‌ی طلاق را نداده است مگر اینکه از قبل در عقدنامه قید شده باشد که مرد باکره باشد:

«در مواردی که شما ذکر کردید مثلا، اگر زنی متوجه شود شوهرش باکره نبوده، فسخ ازدواج تنها در صورتی می‌تواند درخواست شود که یکی از شروط ازدواج، باکره بودن مرد باشد. لذا اگر زن بخواهد از چنین حقی استفاده کند باید این شرط در عقدنامه قید شود.»[63]

یادآوری این جمله‌ی جناب شوقی خالی از لطف نیست که با افتخار می‌گفت:

«اگر موقعیت زنان در تعالیم بهایی به درستی نشان داده شود، مطمئنا توجه بیشتری را جلب می‌کند.»[64]




ص 528

 

11- زنان باید از مردان تبعیت کنند

اگر چه بهاییان داعیه‌ی تساوی زن و مرد را دارند اما در عمل، این زن است که باید از شوهر خود تبعیت کند. عبدالبهاء می‌گوید:

«ای کنیزان خداوند بی نیاز. تلاش کنید تا به آن عزت و امتیازی که برای زنان مقرر شده برسید. بدون شک بزرگترین افتخار زن نوکری آستان (بهاءالله؟) و تسلیم درگاه او بودن، داشتن قلبی بیدار، ستایش خداوند بی همتا، محبت از صمیم قلب نسبت به دیگر کنیزان، پاکدامنی، اطاعت و ملاحظه حال شوهران و تعلیم و مراقبت از فرزندان، آرامش و وقار، دائما به یاد پروردگار بودن، روشنایی بخشی و توجه است.»[65]

در هر صورت، با وجود این همه تفاوت و اختلاف در تمام شئون بین زن و مرد در بهاییت، عبدالبهاء اصرار دارد که عکس این موضوع را اظهار کند:

«نساء و رجال، کلّ در حقوق مساوی بهیچوجه امتیازی در میان نیست.»[66]

«او (بهاءالله) تساوی زن و مرد را پایه گذاری کرده است و این (آموزه) منحصرا در تعالیم او وجود دارد زیرا تمام ادیان مرد را بالاتر از زن قرار داده اند.» [67]




صص 529-531

0 didgahe sewwom

آیا این تعلیم از نظر عقل و منطق صحیح است؟

 

عبدالبهاء می‌گوید شرط رسیدن به سعادت عالم انسانی تساوی کامل بین زن و مرد است:

«ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله زنان و مردان.»[68]

«تا مساوات تامّه بین ذکور و اناث در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقّیات خارق العاده ننماید.»[69]

«نساء و رجال، کلّ در حقوق مساوی بهیچوجه امتیازی در میان نیست.»[70]

بنابراین همان طور که از نمونه‌های فوق و عنوان این تعلیم معلوم است مقصود بهاییان، تساوی کامل حقوق بین زنان و مردان است.

اما از آنجا که زن و مرد، از لحاظ جسمی و روحی تفاوت‌های آشکاری دارند، عادلانه و منطقی نیست که دارای حقوق کاملا یکسان و مشابهی باشند. لذا این تعلیم، از نظر منطقی صحیح نیست. بلکه باید به نگرش عقلانی، با قبول تفاوت ها، مکمّل یکدیگر در شئون فردی و اجتماعی - در صحنه ی خانواده و اجتماع - باشند.

البته معمولاً بهاییان در پاسخ به این ایراد می‌گویند ما معتقد به مساوات نیستیم، بلکه منظورمان مواسات است! با توجه به مدارک مذکور، این ادعا تأویلی شخصی از سخنان مؤسّسان بهاییت است. ضمناً مگر خود مؤسّسان بهاییت نمی‌توانستند از کلمه ی مواسات استفاده کنند که از واژه‌ی ‌مساوات استفاده کرده‌اند؟ اما اگر توجیه ایشان را هم بپذیریم، تازه به دیدگاه اسلام می‌رسیم که 14 قرن پیش، مطرح شده بود و در این صورت، داعیه ی جدید بودن این آیین نوظهور، نقض می شود.

   درضمن باید یادآوری کنیم طبق گفته‌ی ‌بهاءالله، مواسات فقط در مسائل مالی است و نه چیز دیگر:

«مواسات در کتب الهی از قبل و بعد محبوب بوده و هست و این مواسات در مال است نه در دونش نه در فوقش و یؤثِرُوْنَ عَلَی اَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ یوْقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائَزُوْنَ این مقام فوق مساوات است ...» [71]

با این حساب، این ادعا که منظور ما از مساوات، مواسات بوده، درست نیست. به هر حال، در بهاییت نه تنها تساوی حقوق بین رجال و نساء رعایت نمی‌شود، بلکه تساوی حقوق بین افراد به صورت کلی نیز رعایت نمی‌گردد. برای نمونه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

-        اختلاف حقوق میان یک شخص بهایی و یک غیر بهایی: مثلا چرا باید یک غیر بهایی از ارث محروم باشد؟[72]

-        اختلاف حقوق در میزان ارث: چرا سهم الارث همگان مساوی نیست؟[73] چرا مثلا فرزند و برادر به یک میزان ارث نمی‌برند؟

-        اختلاف حقوق در میزان مهریه: چرا مهریه‌ی ‌یک زن روستایی با یک زن شهری مساوی نیست؟[74]

-    اختلاف حقوق میان بهایی طرد شده با دیگران: چرا از بهاییانی که طرد اداری می‌شوند، حق شرکت در مجالس و مراسم خاص بهاییت گرفته می‌شود؟ چرا آنان که طرد روحانی می‌شوند، حتّی از حقوق اولیه‌ی ‌معاشرت با نزدیکان‌شان محروم می‌گردند؟[75]

0 to khod

 


[1]- قدیمی، گلزار تعالیم بهایی، ص 288 (به نقل از بدائع الآثار، ج 1، ص ١٥٣).

[2]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص231 (به نقل از عبدالبهاء).

[3]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص232 (به نقل از بهاءالله).

[4]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 220.

[5]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص232 (به نقل از بهاءالله).

[6]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 7، ص136.

[7]- عبدالبهاء، مکاتیب، ج 7، صص 135 و 136.

[8]- «اَلنِّسَاءُ مُنْقَسِمَهٌ اِلَی قِسْمَینِ . قِسْمٌ مِنْهُنِّ جِسْمَانِیهٌ هَؤلَاءِ لَیسَ لَهُنَّ نَصِیبٌ مَنْ مَوَاهِبِ رَبِّکِ وَ قِسْمٌ مِنْهُنَّ رُوْحَانِیهٌ»: قدیمی، گلزار تعالیم بهایی، ص 284 (به نقل از عبدالبهاء: مائده آسمانی، ج 5، ص ١٥9).

[9]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص 42 (به نقل از عبدالبهاء).

[10]- “‘Abdu’l-Bahá smiled and asked: “What will you say if I prove to you that the woman is the stronger wing?” The answer came in the same bright vein: “You will earn my eternal gratitude!” at which all the company made merry. ‘Abdu’l-Bahá then continued more seriously: “The woman is indeed of the greater importance to the race. She has the greater burden and the greater work. Look at the vegetable and the 103 animal worlds. The palm which carries the fruit is the tree most prized by the date grower. The Arab knows that for a long journey the mare has the longest wind. For her greater strength and fierceness, the lioness is more feared by the hunter than the lion. The mere size of the brain has been proved to be no measure of superiority. The woman has greater moral courage than the man; she has also special gifts which enable her to govern in moments of danger and crisis. If necessary she can become a warrior.” Abdu’l-Baha, Abdu’l-Baha in London, pp. 102–103.

[11]- «عالم انسانی مانند طیور محتاج به دو جناح است یکی اناث و یکی ذکور. با یک بال پرواز نتواند نقص یک بال سبب وبال بال دیگر»: عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 134؛ و «از جمله تعالیم حضرت بهاءالله وحدت نساء و رجالست که عالم انسانیرا دو بال است یک بال رجال و یک بال نساء تا دو بال متساوی نگردد مرغ پرواز ننماید اگر یک بال ضعیف باشد پرواز ممکن نیست تا عالم نساء متساوی با عالم رجال در تحصیل فضائل و کمالات نشود فلاح و نجاح چنانکه باید و شاید ممتنع و محال»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3،ص 107.

[12]- “Taken in general, women today have a stronger sense of religion than men. The woman’s intuition is more correct; she is more receptive and her intelligence is quicker. The day is coming when woman will claim her superiority to man.”Abdu’l-Baha, Abdu’l-Baha in London, pp. 104–105.

[13]- “When we consider the kingdoms of existence below man, we find no distinction or estimate of superiority and inferiority between male and female. Among the myriad organisms of the vegetable and animal kingdoms sex exists, but there is no differentiation whatever as to relative importance and value in the equation of life. If we investigate impartially, we may even find species in which the female is superior or preferable to the male. For instance, there are trees such as the fig, the male of which is fruitless while the female is fruitful. The male of the date palm is valueless while the female bears abundantly. Inasmuch as we find no ground for distinction or superiority according to the creative wisdom in the lower kingdoms, is it logical or becoming of man to make such distinction in regard to himself? The male of the animal kingdom does not glory in its being male and superior to the female. In fact, equality exists and is recognized. Why should man, a higher and more intelligent creature, deny and deprive himself of this equality the animals enjoy? His surest index and guide as to the creative intention concerning himself are the conditions and analogies of the kingdoms below him where equality of the sexes is fundamental.”Abdu’l-Baha, The Promulgation of Universal Peace, p. 470.

[14]- فرزندان: 1080 سهم؛ همسران 390 سهم؛ پدران:330 سهم؛ مادران:270 سهم؛ برادران:210 سهم؛ خواهران:150 سهم و معلمین: 90 سهم؛ از کل 2520 سهم: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 117 تا 119.

[15]- «و جعلنا الدار المسكونه و الالبسه المخصوصه للذریه من الذكران دون الاناث و الوراث»: بهاءالله، اقدس، بند 25، ص 23.

[16]- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 128.

[17]- بهاءالله، اقدس، بخش جزوه (تلخیص و تدوین حدود و احکام کتاب اقدس)، حکم 7-3-3، ص 91.

[18]- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 127.

[19]- بهاءالله، اقدس، بخش رساله سوال و جواب، سوال 80، ص 66.

[20]- بهاءالله، اقدس، بخش رساله سوال و جواب، حکم 2-3-3-3، ص 90.

[21]- بهاءالله، اقدس، بخش رساله سوال و جواب، حکم 2-3-3-3، ص 90.

[22]- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 130.

[23]- بهاءالله، اقدس، بخش رساله سوال و جواب، سوال 37، ص 54.

[24]- بهاءالله، اقدس، بخش رساله سوال و جواب، حکم 14-3-3، ص 93.

[25]- بهاءالله، اقدس، بند 144، ص 136.

-[26]«جمیع خلق، اغنام الهی (گوسفندان خدایی) و خدا شبان مهربان، به جمیع اغنام (گوسفندان)، رأفت كبری دارد و به هیچ وجه امتیازی نگذاشته»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 67 .

[27]- «و جعلنا الدار المسكونه و الالبسه المخصوصه للذریه من الذكران دون الاناث و الوراث» یعنی: و قرار دادیم خانه‌ی مسکونی و لباس‌های مخصوص متوفی را برای فرزندان ذکور و نه برای دختران و سایر وراث: بهاءالله، اقدس، بند 25، ص 23.

[28]- «بیت مسكون در هر صورت مال بكر است. خواه از میت چیز دیگری باقی ماند یا نماند ولد بكر از سایر اموال نیز سهم خویش می‌برد»:اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 128.

[29]- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 17، ص 169.

[30]- بهاءالله گفته اگر طرفین بخواهند مهریه را بیشتر از حد تعیین شده قرار دهند، باید به مضرب عدد 19 افزایش دهنداما جایز نیست از 95 مثقال تجاوز کنند: «اگر فقیر است یکواحد میدهد و اگر اندک سرمایه دارد دو واحد میدهد، اگر با سر و سامانست سه واحد میدهد، اگر از اهل غنا است چهار واحد میدهد و اگر در نهایت ثروت است پنج واحد میدهد. فی‏الحقیقه بسته باتّفاق میان زوج و زوجه و ابوین است»:اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 17، ص 168. ؛ «لا یحقّق الصّهار الّا بالامهار قد قدّر للمدن تسعه عشر مثقالاً من الذّهب الابریز و للقری من الفضّه و من اراد الزّیاده حرّم علیه ان یتجاوز عن خمسه و تسعین مثقالاً» یعنی: «ازدواج جز با مهریه محقق نمی‌گردد، برای شهری‌ها، 19 مثقال طلای خالص و برای روستاییان، (19 مثقال) نقره مقدر شده است، بیش از 95 مثقال نیز حرام است»:بهاءالله، اقدس، بند 66، ص 60 .

-[31]«جمیع خلق، اغنام الهی (گوسفندان خدایی) و خدا شبان مهربان، به جمیع اغنام (گوسفندان)، رأفت كبری دارد و به هیچ وجه امتیازی نگذاشته»: عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 67 .

[32]- «قد کتب الله علیکم النکاح ایاکم ان تجاوزوا عن الاثنین والذی اقتنع بواحده من الاماء استراحت نفسه و نفسها و من اتخذ بکرا لخدمته لا باس علیه»: بهاءالله، اقدس، بند 63، ص 57 .

[33]- عزّیه خانم، شاه سلطان. تنبیه النائمین، ص 14.

[34]- بهاءالله، اقدس، بند 63، ص 52 .

[35]- بهاءالله، اقدس، بخش دوم: ملحقاتی بر کتاب اقدس، ص 166.

[36]-«اعلمی انّ شریعة اللّه لا تجوز تعدّد الزّوجات لانّها صرحت بالقناعة بواحدة منها و شَرَطَ الزّوجة الثّانیة بالقسط و العدالة بینهما فی جمیع المراتب و الاحوال فامّا العدل و القسط بین الزّوجتین من المستحیل و الممتنعات و تعلیق هذا الامر بشیء ممتنع الوجود دلیل واضح علی عدم جوازه بوجه من الوجوه فلذلک لا یجوز الّا امرأة واحدة لکلّ انسان»: بهاءالله، اقدس، بخش دوم: ملحقاتی بر کتاب اقدس، صص 166-167 (به نقل از عبدالبهاء).

[37]- «قد کتب الله علیکم النکاح ایاکم ان تجاوزوا عن الاثنین والذی اقتنع بواحده من الاماء استراحت نفسه و نفسها»: بهاءالله، اقدس، بند 63، ص 57.

[38]-بهاءالله، اقدس، رساله سوال و جواب، سوال 30، ص 52.

[39]- ملحقات کتاب اقدس، بنگرید به: بهاءالله، اقدس، بخش دوم: ملحقاتی بر کتاب اقدس، ص 167.

[40]- «انّ الّذی یأَوِّلُ ما نُزِّلَ من سمآء الوحی و یخْرِجُهُ عن الظّاهر انّه مِمَّن حَرَّفَ کلمهَ اللّهِ العلیا و کان من الأخسرین فی کتاب مبین»: بهاءالله، اقدس، بند 105، ص 102.

[41]- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 54، ص 340 (به نقل از بهاءالله).

[42]- «تعدّد زوجات یک سنّت بسیار قدیمی در بین اکثر جوامع بشری است . مظاهر الهی به مرور زمان مردم را برای اختیار همسر واحد آماده فرموده‌اند»: ملحقات کتاب اقدس، بنگرید به: بهاءالله، اقدس، بخش دوم: ملحقاتی بر کتاب اقدس، ص 167.

[43]- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 17، ص 174 (به نقل از عبدالبهاء).

[44]- فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج 4، ص 176.

[45]- «اعلمی انّ شریعة اللّه لا تجوز تعدّد الزّوجات لانّها صرحت بالقناعة بواحدة منها و شَرَطَ الزّوجة الثّانیة بالقسط و العدالة بینهما فی جمیع المراتب و الاحوال فامّا العدل و القسط بین الزّوجتین من المستحیل و الممتنعات و تعلیق هذا الامر بشیء ممتنع الوجود دلیل واضح علی عدم جوازه بوجه من الوجوه فلذلک لا یجوز الّا امرأة واحدة لکلّ انسان»: بهاءالله، اقدس، بخش دوم: ملحقاتی بر کتاب اقدس، صص 166-167 (به نقل از عبدالبهاء).

[46]- فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج 4، ص 174.

[47]- “Regarding the wives of Baha’u’llah, extracts from letters written on behalf of the beloved Guardian set this subject in context. They indicate that Baha’u’llah was “acting according to the laws of Islam, which had not yet been superseded", and that He was following "the customs of the people of His own land”:

“. . . as regards Baha’u’llah’s marriage it should be noted that His three marriages were all contracted before He revealed His Book of Laws, and even before His declaration in Baghdad, at a time when Baha’i marriage laws had not yet been known, and the Revelation not yet disclosed (25 May 1938 to a National Spiritual Assembly).”

“Baha’u’llah had no concubine, He had three legal wives. As He married them before the “Aqdas” (His book of laws) was revealed, He was only acting according to the laws of Islam, which had not yet been superseded. He made plurality of wives conditional upon justice; 'Abdu'l-Baha interpreted this to mean that a man may not have more than one wife at a time, as it is impossible to be just to two or more women in marriage (11 February 1944 to an individual believer).”

. . . Baha’u’llah married the first and second wives while He was still in Tihran [sic], and the third wife while He was in baghdad. At that time, the Laws of the "Aqdas" had not been revealed, and secondly, He was following the Laws of the previous Dispensation and the customs of the people of His own land (14 January 1953 to an individual believer),” http://bahai-library.com/uhj_wives_bahaullah

[48]-Peter Smith, An Introduction to the Baha'i Faith (Cambridge: Cambridge University Press, 2008), p. 16.

[49]-Peter Smith, An Introduction to the Baha'i Faith, p. 16.

[50]- “She began to correspond with the Bab and soon espoused all his ideas. She did not content herself with a passive sympathy but confessed openly the faith of her Master. She denounced not only polygamy but the use of the veil and showed her face uncovered in public,” Nabil Zarandi, The Dawn-Breakers: Nabil’s Narrative of the Early Days of the Baha’i Revelation, p. 270 (footnote).

[51]-“The Bab’s laws abolished polygamy except in the case of infertility,” Robert H. Stockman, The Baha’i Faith: A Guide For the Perplexed (Bloomsbury Academic, 2012), chap. 6, section on the fortress of Maku.

[52]-Peter Smith, An Introduction to the Baha'i Faith, p. 16.

[53]- بهاءالله می‌گوید: «یا رجال العدل كونوا رعاه‌ اغنام الله ...» و عبدالبهاء می‌گوید: «امناء بیت‌العدل رجالی هستند كه باید...»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 27، ص 219.

[54]- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 27، ص 219.

[55]- «و امّا بیت العدل بنصوص قاطعه فی شریعه اللّه اختصّ بالرّجال حکمه من عند اللّه و سیظهر هذه الحکمه کظهور الشّمس فی رابعه النّهار»: عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 1، شماره 38.

[56]- بخشی از پیام بیت‌العدل در 20 جون 2008: «در مسیر توان دهی به زنان ایران برای مشارکت متساوی آنان در جمیع شئون و مجهودات بشری

[57]- «قد حكم الله لمن استطاع منكم حج البیت دون النساء عَفَی اللّه عنهنّ رحمه»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 5، ص 67 (به نقل از بهاءالله).

[58]- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 5، ص 68 (به نقل از عبدالبهاء).

[59]- “The task of bringing up a Baha’i child, as emphasized time and again in Baha’i writings, is the chief responsibility of the mother, whose unique privilege is indeed to create in her home such conditions as would be most conducive to both his material and spiritual welfare and advancement,” Research Department of the Universal House of Justice, A Compilation on Baha’i Education (Baha’i World Center, 1976), p. 50.

[60]- “O maid-servants of the Merciful! It is incumbent upon you to train the children from their earliest babyhood! It is incumbent upon you to beautify their morals! It is incumbent upon you to attend to them under all aspects and circumstances, inasmuch as God—glorified and exalted is He! —hath ordained mothers to be the primary trainers of children and infants. This is a great and important affair and a high and exalted position, and it is not allowable to slacken therein at all,” Abdu’l-Baha, Tablets of Abdul-Baha Abbas (Baha’i Publishing Committee, 1909 edition), p. 606.

[61]- “The training which a child first receives through his mother constitutes the strongest foundation for his future development. A corollary of this responsibility of the mother is her right to be supported by her husband—a husband has no explicit right to be supported by his wife,” Helen Bassett Hornby, Lights of Guidance: A Baha’i Reference File, chap. XVI, no. 730.

-[62] بهاءالله، اقدس، مقدمه، ص 86.

[63]- “In one of these cases you cite, for example, that of a wife who is found by her husband not to have been a virgin, the dissolution of the marriage can be demanded only "if the marriage has been conditioned on virginity"; presumably, therefore, if the wife wishes to exercise such a right in respect to the husband, she would have to include a condition as to his virginity in the marriage contract,” Memorandum by UHJ on “Monogamy, Sexual Equality, Marital Equality, and the Supreme Tribunal,” dated 27/06/1996, p. 6: http://bahai-library.com/uhj_equality_monogamy_uhj

[64]- برگرفته ازمرقومه ولی امرالله، 7 جون 1931، خطاب به یکی از محافل روحانی ملی.

[65]- “O Handmaids of the Self-Sustaining Lord! Exert your efforts so that you may attain the honour and privilege ordained for women. Undoubtedly the greatest glory of women is servitude at His Threshold and submissiveness at His door; it is the possession of a vigilant heart, and praise of the incomparable God; it is heartfelt love towards other handmaids and spotless chastity; it is obedience to and consideration for their husbands and the education and care of their children; and it is tranquillity, and dignity, perseverance in the remembrance of the Lord, and the utmost enkindlement and attraction,” Helen Bassett Hornby, Lights of Guidance: A Baha’i Reference File, chap. XVI, no. 749.

[66]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 134.

[67]- “He establishes the equality of man and woman. This is peculiar to the teachings of Baha’u’llah, for all other religions have placed man above woman,”Abdu’l-Baha, The Promulgation of Universal Peace, 2nd ed. (US Baha’i Publishing Trust, 1982), p. 455.

[68]- عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 150.

[69]- اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص235 (به نقل از عبدالبهاء).

[70]- اشراق خاوری، پیام ملکوت،ص232 (به نقل از عبدالبهاء).

[71]- قدیمی، گلزار تعالیم بهایی، ص 290 (به نقل از بهاءالله، ادعیه حضرت محبوب).

[72]- بهاءالله، اقدس، بخش جزوه (تلخیص و تدوین حدود و احکام کتاب اقدس)، حکم 12-3-3 و 13-3-3، ص 93.

[73]- سهم فرزندان: 1080سهم؛ سهم همسران: 390 سهم؛ سهم پدران:330 سهم؛ سهم مادران:270 سهم؛ سهم برادران:210 سهم؛ سهم خواهران:150 سهم و سهم معلمین :90 سهم، از کل 2520 سهم: برگرفته از: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 10، ص 117 تا119.

[74]- «مهر به اعتبار زوج است. اگر از اهل مدن است ذهب (طلا) و اگر از اهل قری است فضه (نقره)»: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب 17، ص 169.

[75]- «راجع به احبائی که به واسطه غفلت و نادانی از تشکیلات اداری منفصل شوند سوال نموده بودید که آیا به محافل عمومی دعوت شوند یا خیر؟ فرمودند: دعوت آنان جایز نه و نسبت به کسانی که از جامعه امر منفصل شده‌اند آیا سلام و کلام با آنها جایز است یا نه؟ فرمودند اگر چنان چه انفصال روحانی است تکلم به هیچ وجه جائز نه»: شوقی، توقیعات مبارکه (سنه 102-109)، صص 94 و 95.





شما اینجا هستید: فهرست کتاب آواز دهل: پژوهشی در تعالیم منسوب به میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله »»» تعلیم دهم: تساوی حقوق رجال و نساء: دیدگاه های دوم و سوم: آیا بهاییان به راستی به تساوی حقوق زن و مرد معتقدند و طبق آن عمل می‌کنند؟ صص 496-531
برای بازگشت به فهرست: اینجا را کلیک کنید.

برای دانلود کل کتاب به صورت پی دی اف: اینجا را کلیک کنید.

برای مطالعه قسمت بعدی اینجا را کلیک کنید: تعلیم دهم: تساوی حقوق رجال و نساء: صص 532-542

برای مطالعه قسمت قبلی اینجا را کلیک کنید: تعلیم دهم:  تساوی حقوق رجال و نساء: دیدگاه نخست: آیا پیش از بهاییت، فرد، مکتب و یا آیینی درباره‌ی محترم شمردن حقوق زنان سفارش نکرده و راهکاری ارائه نداده است؟ صص 487-495
 

  آئین بهایی، دیانت بهایی، تعاليم بهايي، بهائيت، بهاییت، بهایی پژوهی، بابیت، بابیه، شیخیه، بیانی، بابی، بابیان، بهاییان، ازلیان، ریمی، تعالیم دوازده گانه بهایی، تعالیم بهاییت، سید کاظم رشتی، سید علی محمد باب، علی محمد باب، سید باب، باب، میرزا حسین علی نوری، بهاء الله، حضرت محبوب، جمال مبارک، صبح ازل، عباس افندی، عبدالبهاء، شوقی، شوقیافندی، ولی امرالله، طاهره قرةالعین، روحیه ماکسول، زرین تاج، ملا محمد زرندی، چارلز میسون ریمی، ریمی، اشراق خاوری، فاضل مازندرانی، اسلمنت، محمد علی فیضی، ابوالفضل گلپایگانی، مهدی گلپایگانی، ابن الذئب، من یظهره الله، مسعود بسیطی، زهرا مرادی، آوازدهل، اقدس، ایقان، بدیع، بیان، مبین، خطابات، مکاتیب، کلمات مبارکه مکنونه، اشراقات، اقتدارات، الواح مبارکه، مفاوضات، کتاب عهدی، الواح وصایا، رساله سوال و جواب، پیام ملکوت، گنجینه حدود و احکام، اسرارالآثار، اشراقات، ادعیه حضرت محبوب، کشف الغطاء، آثار قلم اعلی، گلزار تعالیم بهایی، مطبوعات امری، احباء، احباءالله، احبای خدا، اغنام الله، اغنام الهی، اهل بها، حروف حی، ایادیان امرالله، تاریخچه بهاییت، بهایی پژوهی، تاریخ بدیع، تقویم بهایی، ایام هاء، طرد روحانی، طرد اداری، فرق ضاله، فرقه ضاله، توبه نامه باب، پیامبر عصر جدید، مظاهر ظهور الهی، مشرق الاذکار، محرومیت از تحصیل، همه بار یک دارید، سیاهان آفریقایی، سازمان تبیین، سازمان تشریع، حیفا،حقوق الله، بخوانیم و بیاندیشیم، تحرّي حقيقت، ترك تقاليد، وحدت عالم انساني، دين بايد سبب الفت و محبت باشد، تطابق دين با علم و عقل، ترك تعصبات، تعديل معيشت عمومي، بيت‌العدل، محكمه كبری، تعليم و تربيت عمومي، تربیت اجباري، وحدت لسان، وحدت زبان و خط، تساوي حقوق رجال و نساء، تساوی حقوق زنان و مردان، صلح عمومي، تحريم جنگ، جهان بشري محتاج نفثات روح القدس است، نفثات روح القدس، وحدت اساس ادیان، تعصب نژادی، تعصب جنسی،

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

اطلاعات اضافی

Real Time Web Analytics